«توافق دفاع متقابل استراتژیک» پاکستان–عربستان

پیامدهای این توافق برای ایران و توصیه های واقع گرایانه اندیشکده اقبال
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

در ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۵ (۲۶ شهریور ۱۴۰۴) عربستان سعودی و پاکستان در ریاض «توافق دفاع متقابل استراتژیک» امضا کردند؛ توافقی که به‌صراحت می‌گوید حمله به هر یک از طرفین، حمله به هر دو تلقی می‌شود و بر بازدارندگی مشترک و تعمیق همکاری‌های عملیاتی تأکید دارد. این تحول، هم نشانه بازتعریف معماری امنیتی خلیج فارس/شبه‌قاره است و هم پیام روشنی درباره واگرایی تدریجی از تکیه انحصاری بر تضمین‌های امنیتی آمریکا، خصوصاً پس از رخدادهای تازه منطقه‌ای از جمله حمله اسرائیل در خاک قطر دارد که شوک ژئوپولیتیک ایجاد کرد.

در بُعد اقتصادی، توافق تازه امکان «تسریع» بستهٔ سرمایه‌گذاریِ ۵ میلیارد دلاریِ وعده‌داده‌شده از سوی عربستان، تقویت حضور ریاض در پالایشگاه‌های پاکستان، و گشایش در صادرات تجهیزات دفاعیِ پاکستانی را پیش می‌کشد.

هم‌زمان که اسلام‌آباد با تنگنای بدهیِ ساختاری و سهم بسیار بالای هزینهٔ بهره در بودجه دست‌وپنجه نرم می‌کند.

به‌همین دلیل، پیوند دفاعی اگر با سازوکارهای مالی–اقتصادیِ مکمل (نفت ترجیحی، صندوق سرمایه‌گذاری دفاعی، تولید مشترک) همراه شود، برای پاکستان کارکرد «پایدارسازی اقتصادِ امنیت‌محور» خواهد داشت.

زمینه تاریخی و راهبردی:

ریشه‌های همگرایی میان پاکستان و عربستان  به سه انگاره بنیادین سیاست امنیتی پاکستان از دهه ۱۹۷۰ برمی‌گردد:

 همگرایی با جهان اسلام، موازنه‌سازی از مسیر پیوند با چین، و تکمیل بازدارندگی هسته‌ای.

دولت‌های پس از ذوالفقار علی بوتو این بنیان‌ها را حفظ و به اقتضای محیط امنیتی آن را به روز نموده و در حال تعمیق و توسیع آن هستند. به نظر میرسد پیمان توافق دفاع متقابل استراتژیک ۲۰۲۵  میان دو کشور «نهادینه‌سازی» پیوندهای دیرپا است.

توافق استراتژیک دفاعی» ۲۰۲۵ دقیقاً چه می‌گوید و چگونه باید تعبیر شود؟

به‌تصریح متون و مواضع رسمی، اصل محوری توافق عبارت «حمله به یکی = حمله به هر دو» است—یعنی نوعی تعهد بازدارندگی دوجانبه.

اما برآیند تحلیل‌ها—از دیدگاه‌های رسانه‌ای و اندیشکده‌ای تا مواضع مقامات—این است که توافق بیش از آن‌که «نسخهٔ مادهٔ ۵ ناتو» باشد، یک «سیگنال سیاسیِ بازدارنده» و نهادینه‌کردن همکاریِ چنددهه‌ای است؛ شمولِ تمرین‌های مشترک، تبادل اطلاعات، همکاری صنعتی–فناورانه، و شبکه‌سازی پدافندی را می‌فهماند، اما به‌معنای تضمین جنگ بی‌قیدوشرط تلقی نمی‌شود.

ابهام هسته‌ای:

در گفتمان رسانه‌ای، «ابهام عمدی» دربارهٔ بُعد هسته‌ای وزن بازدارندگی را بالا برده است؛ در حالی‌که وزیر دفاع پاکستان نزد رویترز صراحتاً گفت «تسلیحات هسته‌ای بخشی از توافق نیست»، برخی منابع سعودی از «شمول همهٔ ابزارهای نظامی» سخن گفته‌اند.

جمع‌بندیِ تحلیلیِ معتبر این است: توافق در پی ایجاد «سایهٔ بازدارندگی» است، نه «اشتراک‌گذاری هسته‌ای»؛ و بیشتر «تأیید یک همکاری موجود» تا تعهدی رادیکال و نو.

از همین رو، توصیهٔ کارشناسی به اسلام‌آباد نیز بر «شفاف‌سازی دکترین» همراه با حفظ ابهامِ بازدارنده تأکید دارد.

محرک‌های ژئوپولیتیک:

۴ محرک ژئوپولیتیکی در امضای این تفاهم نامه قابل توجه است

  • تشدید تردید بازیگران عربی نسبت به کفایت بازدارندگی متکی به آمریکا، به‌ویژه پس از رخداد قطر.
  • فشار ناشی از جنگ طولانی غزه و رادیکالیزه‌شدن محیط تهدید.
  • نیازهای متقابل: عربستان به توان نظامی آزموده و شبکه پرسنلی پاکستان، و پاکستان به پشتوانه مالی–انرژی و سرمایه‌گذاری عربستان.
  • این توافق، هم‌زمان سیگنالی به «محور هند–اسرائیل» و نیز پیامِ همگرایی در جهان اسلام است؛ و در صورت پیوستن دیگر کشورهای خلیج فارس، می‌تواند به «الگوی امنیت منطقه‌ای» بدل شود که قدرت نظامیِ پاکستان را با قدرت اقتصادیِ عربستان ترکیب می‌کند

محرک‌های اقتصادی و انگیزه‌های داخلی اسلام‌آباد:

از منظر اقتصادسیاسی امنیتی،  این پیمان می‌تواند شتاب‌دهنده تبدیل وعده‌های سرمایه‌گذاری ریاض به «تزریق واقعی» منابع باشد (از جمله بسته ۵ میلیارد دلاری، و فرصت‌های انرژی/پالایشی/معدنی). این درحالی است که نسبت بدهی‌ها و فشار بازپرداخت خارجی، فضای تصمیم‌گیری پاکستان را تنگ کرده است و هر «گارانتی امنیتی–اعتباری» از سوی ریاض عملاً بخشی از ریسک کشور را پوشش می‌دهد.

ابعاد عملیاتی محتملِ همکاری:

  • آموزش و رزمایش:

افزایش ظرفیت‌های مشترک در مأموریت‌های هوایی (BVR، SEAD/DEAD)، پدافند هوایی یکپارچه و جنگ الکترونیک.

  • اشتراک اطلاعات و هشدار زودهنگام:

هم‌افزایی سنسورهای زمین‌پایه عربستان با ظرفیت‌های هوابرد/ماهواره‌ای پاکستان برای ارتقای هوشیاری لحظه ای

  • صنایع دفاعی:

از مونتاژ/تولید مشترک پهپاد و تسلیحات دقیق تا ارتقای ناوگان‌های موجود و پروژه‌های مشترک R&D
این «سبد همکاری» دقیقاً همان چیزی است که در ادبیات توافق و تحلیل‌های همراهِ فایل مبنا نیز به‌عنوان مسیرهای کم‌هزینه–پُربازده برای هر دو طرف پیشنهاد شده است.

پیامدهای توافق برای توازن منطقه‌ای:

  • برای ایالات متحده:

شاید جایگزین کامل چتر حمایتی ایالات متحده نباشد اما یک تعادل جدید امنیتی بین دو کشور مسلمان ایجاد مینماید که گسترش آن میتواند در آینده منافع آمریکا را به چالش بکشد.

واشنگتن احتمالاً با هرگونه شائبهٔ هسته‌ای حساس خواهد بود، اما از منظر عملی، توافق فوق بازتابِ شکافِ اعتماد و جست‌وجوی «گزینه‌های مکمل» است.

  • برای هند:

تقویت بازدارندگی پاکستان و نزدیک‌ترشدن ریاض–اسلام‌آباد، محاسبات دهلی‌نو را پیچیده می‌کند؛ هرچند ریاض می‌کوشد مناسبات اقتصادیِ بزرگ با هند را هم‌زمان حفظ کند.

  • برای چین:

همسو با منافع پکن به‌عنوان محور سیاست خارجیِ پاکستان و میانجیِ نزدیکیِ تهران–ریاض (۲۰۲۳)؛ توافق از منظر چین، ظرفیتِ هم‌افزایی دارد.

سناریوهای  احتمالی بر محیط امنیتی ایران پس از امضای توافق:

  • سناریوی «بازدارندگیِ قابل مدیریت»

فرض‌ها: تداوم تنشِ پایین–متوسط با اسرائیل؛ ادامه روند تنش‌زدایی تهران–ریاض؛ اولویت یافتن احیای اقتصاد پاکستان از مسیر سرمایه‌گذاری و انرژی.

پیامدها: توافق به ابزار بازدارندگی نمادین تبدیل می‌شود و به‌جای دوقطبی‌سازی، به موازنه نرم در خلیج فارس کمک می‌کند. در این حالت، اسلام‌آباد همچنان انگیزه قوی برای عدم تخریب رابطه با تهران دارد (به‌واسطه مرز مشترک، انرژی، تجارت مرزی و امنیت بلوچستان

  • سناریوی «فشارِ هم‌پیمانی»

فرض‌ها: تشدید رودررویی ایران–اسرائیل و ورود بازیگران ثالث خلیج فارس؛ درخواست‌های عملیاتی فراتر از آموزش/رزمایش از سوی ریاض به اسلام‌آباد.

پیامدها: پاکستان تحت فشار قرار می‌گیرد تا به‌صورت نمادین/عملی پشتیبانی بیشتری به عربستان ارائه کند. هرگونه درگیری نیابتی در مجاورت مرزهای ایران–پاکستان، خطر سوءبرداشت و تشدید را بالا می‌برد.

  • سناریوی «فرصتِ سه‌جانبه» :

فرض‌ها: نهادینه‌شدن تنش‌زدایی تهران–ریاض؛ ترجیح پروژه‌های اتصال (برق، حمل‌ونقل، ترانزیت)؛ و بازگشت ثبات نسبی در غزه/دریای سرخ و کل منطقه خاورمیانه

پیامدها: امکان تعریف پروژه‌های سه‌جانبه ایران–پاکستان–عربستان (مثلاً اتصال برق جنوب شرق، کریدورهای جاده‌ای/ریلی مکمل با پیوندهای بندری گوادر–چابهار، و حتی چارچوب‌های امنیت دریایی در شمال اقیانوس هند.

اثرات مستقیم  پیمان بر آینده روابط ایرانپاکستان:

امنیت مرزی و بلوچستان:

اگر اسلام‌آباد به‌واسطه پیمان جدید، منابع بیشتری برای کنترل  حرفه ای مرز صرف کند، این امر می‌تواند به کاهش تحرک گروهک‌های تروریستی  در مرز ایران منجر شود؛ مشروط به تداوم کانال امنیتی دوطرفه و تعریف عملیات مرزی مسئولانه.

 اما همین امر میتواند در صورتی که منافع عربستان ایجاب نماید به یک عملیات حرفه ای برای استفاده ابزاری از گروه های تروریستی تبدیل گردد .

محور انرژی:

در صورت فعال‌تر شدن پیوند مالی–سیاسی ریاض با اسلام‌آباد، جذابیت نفت ترجیحی عربستان برای پاکستان افزایش می‌یابد و این می‌تواند اقتصاد سیاسی تصمیم‌گیری اسلام‌آباد درباره پروژه‌های گازی با ایران را پیچیده کند؛ مقابله با این روند، نیازمند مدل‌های مالی خلاق برای پروژه‌های کوچک‌تر، مقطعی و کم‌ریسک‌تر است.

عرصه افکار عمومی:

وزن نمادین پیمان ممکن است در روایت رسانه‌ای پاکستان، «حامی امنیت حرمین» را پررنگ‌تر کند؛ تهران باید در نگاه راهبردی از رقابت نمادین فاصله بگیرد و بر «منافع ملموس مرزی، انرژی و تجارت» تمرکز کند.

موازنه‌گری پاکستان:

اسلام‌آباد احتمالاً تلاش خواهد کرد به‌طور علنی توازن با تهران را حفظ کند (الگوی «نه با یکی علیه دیگری»).

تجربه تاریخیِ رفتار پاکستان در بحران‌های منطقه‌ای نیز موید همین امر است. اما میتواند در صورت درخواست ریاض از اسلام آباد کفه ترازو را پس از عقد چنین پیمانی به سمت ریاض سنگین تر نموده و پاکستان تجربه تاریخی خود را با یک استراتژی جدید و همسو با عربستان جایگزین نماید.

ریسک‌های اشاعه‌ای:

حتی اگر «چتر هسته‌ای» رسمی نشود، «سایه بازدارندگی» پاکستان در روایت رسانه‌ای/اندیشکده‌ای منطقه تقویت می‌شود. مدیریت پیام از سوی تهران باید بر پایبندی ایران و عربستان به تنش‌زدایی ۲۰۲۳ و سازوکارهای محدودکننده رقابت تأکید کند، و از هر گونه ایجاد تنش حتی در حد لفظی اجتناب نماید.

توصیه‌های راهبردی اندیشکده اقبال برای تهران:

 

  • حفظ و تعمیق خط آشتی تهرانریاض :

پیشنهاد قالب‌های همکاری سه‌جانبه با محوریت امنیت مرزیبحری و اتصال انرژی.

  • امنیت‌سازی مرزی با پاکستان:

ارتقای پروتکل‌های SOP مشترک، تمرین‌های مرزی محدود، و مکانیزم میانجی‌گر برای رویدادهای خاکستری.

  • بسته‌های اقتصادیِ هدفمند با پاکستان:

خطوط انتقال برق (ایرانشهر–گوادر)، پروژه‌های کوچک گاز مایع، و تسهیل تجارت مرزی رسمی در کنار راه اندازی مناطق اقتصادی ویژه مرزی میان دو کشور.

  • مدیریت افکار عمومی:

تأکید بر «منافع ملموس مردم مرزنشین» و کاهش روایت‌های قطبی‌ساز در کنار ایجاد فضای دوستی بین کشورهای مسلمان با تکیه بر توان نظامی پاکستان، پیشرفت های خیره کننده جمهوری اسلامی ایران در بعد موشکی و توان اقتصادی و راهبری عربستان در میان کشورهای مسلمان.

  • مراکز تماس اندیشکده‌ای:

راه‌اندازی کانال غیر رسمی میان ایران–پاکستان–عربستان با محورهای امنیت دریایی، کنترل مرز و انرژی برای تبدیل بدگمانی به گفت‌وگوی فنی.

اندیشکده اقبال با توجه به شناخت عمیق خود از کشورهای ایران و پاکستان و نیز ارتباطات عمیق خود با اندیشکده های عربستان سعودی  و رصد اندیشکده ها و رسانه های عربی زبان  میتواند به عنوان یک مرکز تماس اندیشکده ای پویا در این زمینه نقش ویژه و تاثیر گذاری از خود بر جای بگذارد.

مقالات پیشنهادی:

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *