ماجرای پوشش خبری رویدادی که مانند پلی است میان ملتها : مسابقات کریکت

سفر یک روزنامه نگار پاکستانی از طریق جام جهانی ICC 2023 بیکباره همه احساسات بسمت من هجوم آوردند ;اضطراب ، استرس، شادی، هیجان و حتی ترس ؛ اما من نمی خواستم اجازه دهم این احساسات سد راه من در آینده شوند.
ماجرای پوشش خبری رویدادی که مانند پلی است میان ملتها : مسابقات کریکت
ماجرای پوشش خبری رویدادی که مانند پلی است میان ملتها : مسابقات کریکت

 

سفر یک روزنامه نگار پاکستانی از طریق جام جهانی ICC 2023

بیکباره همه احساسات بسمت من هجوم آوردند ;اضطراب ، استرس، شادی، هیجان و حتی ترس ؛ اما من نمی خواستم اجازه دهم  این احساسات سد راه من در آینده  شوند.

یک روز عادی در دفتر روزنامه Dawn، درحالیکه درصندلی قراضه ام پشت میزکارم غرق شده بودم ، مهمترین تماس تلفنی زندگی ام را دریافت کردم. تصادفا ، همزمان، مسابقه کریکت پاکستان با سریلانکا درحال پخش بود ، که رکورد بالاترین پیگیری رقابتها در مسابقات در جام جهانی کریکت را به ما داد ، زیرا عبدالله شفیق چشمان من را به تلویزیون دوخته بود.

بالاخره روزی که منتظرش بودم، فرا رسید با اینکه أصلا فکرش را هم نمیکردم که درست شود ، اما مرتب برایش دعا میکردم و امیدوار بودم که این روزاز راه برسد.

در طرف دیگر تلفن، رئیس دفتر ویزا در سفارت هند بود. ظاهرا من به عنوان یکی از معدود روزنامه نگاران پاکستان انتخاب شده بودم که اجازه داشتند برای پوشش مسابقات  -over Cup50  ،درخواست ویزا کنند. اولش با دلخوری ، فکر کردم که دارند با من شوخی می.کنند وبا حالت شاکی پرسیدم که سربسرم میگذارید؟ ولی خوشبختانه ، شوخی نبود.

وقتی که رویا به واقعیت تبدیل میشود:

این رویای ده ساله من برای پوشش خبری رویدادهای بزرگ ورزشی بوده است ؛ نقطه عطفی است که من را به سمت تبدیل به یک روزنامه نگار ورزشی سوق داده بود. دیدن کشورهند هم همیشه در لیست آرزوهایم بود ، مخصوصا به خاطر ریشه های اجدادی ام در هندوستان. هر دو موضوع با هم ترکیب شدند تا همه چیز را به یک تجربه هیجان انگیز تبدیل کنند.

از اول این جام جهانی بین همه خبرنگاران پاکستانی ، یک سوال ورد زبان شده بود ” برنده میشویم؟ مگرنه؟  برنامه مسابقات فقط سه ماه قبل از شروع اعلام شد و مجوزهای   رسانه ای فقط ازیک ماه قبل تایید شدند و برای هر کسی که این را میشنید جای تعجب داشت زیرا این زمان بسیار کمی برای آماده شدن برای یک رویداد بزرگ به عنوان جام جهانی ICC بود.

بعد این خبررا شنیدم که  دفاترصدور ویزا، بعضی ازروزنامه نگاران با سابقه که از همکاران قدیمی من بودند را ویزا نکرده اند و به آنها گفته بودند که تنها با اجازه ی سفارت هند میتوانند پروسه صدور ویزا را ادامه دهند که حداقل ۴۰ روز طول می کشید.

تا چندین روز هیچ خبری از ویزا  حتی بعد از شروع جام جهانی نداشتیم ، بیشتر همکاران روزنامه نگار ، از جمله خودم ، تسلیم و ناامید شده بودیم. اما تماسی که من دریافت کردم همه چیز را تغییر داد. از همکارانم در سایر رسانه ها پرسیدم که آیا آنها نیز این تماس را دریافت کرده اند؟ معلوم شد که با بعضی از آنها تماس گرفته شده بود و چند کانال تلویزیونی نیز شروع به پخش اخبار در مورد روزنامه نگاران پاکستانی کردند که در نهایت برای درخواست ویزا دعوت شدند.

تماس تلفنی مذکور در یک روز سه شنبه بود و من برای رفتن به هند نقشه میکشیدم تا مسابقات بین میزبان و پاکستان را در Ahmedabad تماشا کنم. برنامه سفر با عجله انجام شد و بسته بندی به روش من که انتقال تمام لباسهای کمدم در یک چمدان بود،انجام شد. صبح روز بعد ، من در بیرون سفارت هند در اسلام آباد ایستاده بودم ، زیر آفتاب درخشان و باد تند ، و یک سری اتفاقات پیش بینی نشده که با آن روبرو بودیم.

 

بعد از یک ساعت که درپشت درمعطل بودیم، بلاخره من و دو همکار دیگرم اجازه ورود به سفارت را گرفتیم ، جایی که به ما شفاها گفته شد که به احتمال زیاد به هند می رویم. با این حال ، تا زمانی که پاسپورتم را با مهر ویزا دریافت نکردم ،باور نمیکردم.

روز بعد ، اولین مهر ویزای من با اجازه برای بازدید از پنج شهر درپاسپورتم خورده شد. هندوستان بلاخره من دارم می آیم!

بیکباره  اضطراب ، استرس ، شادی ، هیجان و حتی ترس، با توجه به تنش های سیاسی بین پاکستان و هند بسراغم آمدند. اما من نمی خواستم اجازه دهم همه این احساسات حال خوشی که داشتم را خراب کنند، آنها باید به یک روز دیگری موکول میشدند که من زمان کافی برای پرداختن به آنها داشته باشم.

ما همان شب به لاهور سفر کردیم. یک چرت کوتاه تنها چیزی بود که می توانستم قبل از رفتن به مرزWagah ، از جایی که قرار بود از طریق Attari وارد هند شویم ، انجام دهم.

در مرز Wagah ، آماده ام که سفرم را شروع کنم.

آخرین باری که از Wagahبازدید کردم در سال های نوجوانی ام بود تا مراسم احتزاز روزانه پرچم را ببینم. یادم می آید از اینکه تنها یک خط دو کشور را از هم جدا میکند ، شگفت زده شده بودم؛ چگونه یک قدم اینجا یا آنجا به معنای ایستادن در سرزمین های مختلف است.

وقتی به سمت خط صفر رفتم بعد از گذراندن مراحل اداری مهاجرت در طرف پاکستان، لرزه در بازوها و اشک درچشمانم را احساس کردم. شکرگزاری ، در خالص ترین شکلش ، قدرت را به دست گرفت. داشتم تبدیل روياهایم به واقعیت را ميديدم.

 

بازگشت سریالها و درام های عاشقانه سازنده به تلویزیون پاکستان

 

قدم به هند گذاشتم

هنگامیکه قدم به سمت جلو گذاشتم و به پشت سرم به سوی پاکستان نگاه کردم ، نتوانستم جلوی لبخند زدنم را بگیرم. خوشبختانه ، روند اداری مهاجرت در سمت هند هم به خوبی پیش رفت. سردار جی با خوشحالی ما را به فرودگاه Amritsar برد و ما در طول مسیر با هم شوخی دوستانه ای در مورد رقابت کریکت هند و پاکستان کردیم. به نظر می رسید که در این روزها،همین مسایل در هر دو طرف مرز مهم بود.

از Amritsar پرواز کردیم و از طریق Delhi به  Ahmedabadرسیدیم. از ظواهر امرداخل هواپیما پیدا بود که همه به سمت مسابقه جام جهاني سفر میکنند. در طول پرواز ، تنها چیزی که می شنیدم مکالمات درباره ی کریکت بود — که بعد از پرواز هم تغییر نکرد. من همچنین با دو مهاجر هندی که از استرالیا آمده بودند ملاقات کردم که فقط بخاطر تماشای بازی هند و پاکستان آمده بودند.

در حال رانندگی در کنار رودخانه Sabarmati با تاکسی ، به Mirzapur ، محله ای تحت سلطه مسلمانان در احمد آباد قدیمی رسیدم ، که همچنین خانه هتل بود که دو شب بعد در آن اقامت داشتم.

 

در Mirzapur مورد استقبال یکی از اقوام دور Turab و دوستش علی رضا قرار گرفتم. آنها نمی توانستند صبر کنند تا من را به بیرون ببرند تا Bheja (مغز) و kaleji (جگر) را در بخش های قدیمی شهر بخورم ، که کمی شبیه بخش های قدیمی Karachi بود. افرادی که در اطراف من Gujarati صحبت می کردند باعث می شدند احساس کنم در خیابان های Kharadar یا بازارSoldier در شهر زادگاهم ، Karachi هستم.

صبح روز بعد ، با یک Rickshaw به محل جمع آوری شاتل رسانه ای رفتم. Varadbhai ، راننده Rickshaw از کنار هواداران هندی که لباس آبی پوشیده بودند در جاده عبور کرد. بسیاری از آنها از تمام نقاط کشور سفر کرده بودند. Varadbhai از شنیدن اینکه من از پاکستان آمدم خوشحال شد و با هیجان گفت که پدربزرگش هم اهل Karachi است.

Varadbhai من را به سمت محل سوارشدن به شاتل روزنامه برد  و من آنجا با او خداحافظی کردم.

داخل شاتل ،یک صندلی در کنار Sabu Cherian ، خبرنگار Times of India پیدا کردم.

Sabu Cherian ، همکار روزنامه نگار و اولین دوست من در هند بود.

هنگام ورود به استادیوم Narendra Modi، دوباره لرزه در بازوهایم بازگشت و این بار ، من نه تنها نمی توانستم باور کنم که رویای من در حال تحقق است ، بلکه احساس میکردم چشم انداز ازوسط ورزشگاه که ۱۲۰,۰۰۰ نفر تماشاچی دارد وبازیکنان که درحال ضربه زدن به عقب و جلو بودند یک منظره خیره کننده برایم بوجود آورده بود. با این حال متاسفانه ، پاکستان عملکرد ناامید کننده ای داشت البته دریای آبی که در بین جمعیت از هواداران هندی بوجود آمده بود نیز تاثیر گذار بود.

 Ahmaedabad به Bangalore

صبح روز بعد، پیش از پروازم در هتل Lucky با Turab صبحانه خوردم.

از Ahmedabad ، چهار ساعت در Chennai توقف کردم-شهری که اجدادم از آن آمده اند و جایی که عمه مادری ام هنوز در آن زندگی می کند. از این توقف کوتاه استفاده کردم و بعد از هفت سال طولانی که او را ندیده بودم ،  درموفق شدیم چند ساعتی را در نزدیکی فرودگاه غذای خیابانی و ماسالا دوسا بخوریم.

یک ساعت بعد ، من درBangalore بودم. در مقایسه با هوای گرم و خشک Ahmedabad ، Bangalore خنک و دلپذیر بود. بعد از یک روز استراحت بسیار ضروری ، برای گشت و گذار توریستی بیرون رفتم- پارکCubbon و Vidhana Soudha ، بزرگترین ساختمان قانونگذاری در هند که درزمینی به وسعت بیش از ۶۰ هکتار زمین ساخته شده است.

ویدانا سودای نفس گیر

هر دو مکان ،نزدیک استادیوم  M.Chinnaswamy بودند ، جایی که پاکستان قرار بود دو روز بعد با استرالیا بازی کند. زمین Chinnaswamy میزبان خاطره انگیزترین بازی های پاکستان و هند بوده است.

ورودی استادیوم M. Chinnaswamy.

من تمرین تیمی که آن شب در استادیوم برگزار شد را گزارش کردم. همچنین با Syed Kirmani ، دروازه بان برنده جام جهانی ۱۹۸۳ هند ملاقات کردم ، که به اندازه کافی مهربان بود که به من اجازه داد با او مصاحبه کنم ، همچنین از من با غذاهای کلاسیک های جنوب هندمثلIdli  تند و قهوه فیلتر از Karnataka پذیرایی کرد.

 

آن روز همچنین با Sandeep Gopal ، نویسنده ی کریکت از روزنامه ی Indian Express ملاقات کردم. Gopal قبل از مصاحبه ام با Kirmani به من کمک کرد تا اعصابم را آرام کنم و برای من ،همین کافی بود تا او را به عنوان یک دوست دیگر در این کشور پر جنب و جوش و پویا ، در نظر بگیرم.

جمعیت زیادی بدلیل توقف مسابقه پاکستان و نیوزیلند بخاطر باران ، منتظر مانده بودند.

بعد از پوشش کنفرانس مطبوعاتی قبل از مسابقه ، من در خیابان معروفChurch Street  ، مرکز زندگی شبانه Bangalore در جستجوی یک کتابفروشی قدم زدم. یجورایی عجیب و غریبه، نه ؟  شاید.

من دنبال کتابی بودم که یکی از دوستانم از من خواسته بود به خاطر عدم دسترسی به آن در پاکستان بخرم. من به  Bloosom Book Houseرسیدم ، درست در وسط خیابان Church واقع شده بود.  فقط اینکه در این خیابان به دیدن کتابفروشی های بزرگ  بروی ،خیلی بامزه بود.

همچنان که من که با  Bangalore آشنا می شدم ، به نظر می رسید که پاکستان بیشتر و بیشتر با شکست آشنا میشود. در چیزی که من فقط می توانم آن را به عنوان یک عملکرد وحشتناک میدانی توصیف کنم ، ما با ۶۳ امتیاز به استرالیا باختیم.

بازگشت به  Chenna

مسابقه بعدی درChennai  برگزار خواهد شد ، جایی که پاکستان تا کنون یک سابقه استثنایی داشته است. من با قطارسریع السیر چهارساعته Vand Bharat رفتم. این بار پسر عمه ام میزبان من بود.

در انتظارقطار سریع السیر Vand Bharat

Chennaiاز همان روز اول ، برایم مثل خانه بنظر میرسید. ميدانستم که يه هفته  اقامت برای اينجا هرگز کافي نخواهد بود اما اين چاره ای نداشتم  که بين کار و خانواده  تعادل برقرار کنم ، با وجود اینکه بسیاری از مردم Bangalore درباره رطوبت ناخوشایند Chennai به من گفتند ، اما شاید به دلیل اینکه من به آب و هوای مرطوب و ساحلی Karachi عادت داشتم ،خیلی ناراحت نبودم. در واقع ، برای من ، آب و هوا نسبتا دلپذیر به نظر می رسید. هوای Chennai احساس آرامش داشت-جاده های اصلی، گسترده وعریض بودند و مردم مهمان نواز و خونگرم بودند.

پاکستان قرار بود در هفته آینده در استادیوم MA Chidambaram که معمولا به عنوانChepauk  شناخته می شود ، با افغانستان و آفریقای جنوبی بازی کند. این استادیوم با معماری ساده اما جذاب بعنوان نماینده Chennai بنظر میرسید. سقف های مخروطی سفید باشکوه باعث شد که اینجا را به مکان محبوب من در هند تبدیل کند.

نقاشی های دیواری خارج ازChepauk (توضیح زیر عکس)

اولین دوست من در Chennai ، Bhargav Nadendle بود ، یک نویسنده ورزشی با استعداد از روزنامه DT Next. او راهنمای من در شهر بود و به راحتی به بهترین دوست من در هند تبدیل شد.

لذت بردن از قهوه فیلتر با Bhargav در یک کافه محلی.(توضیح زیر عکس)

بعد از کشف استادیوم با هم ، به دفتر منطقه ای Press Trust Of India رفتیم تا با خبرنگار آنها ،Shyam Sundar ملاقات کنیم ، جایی که در مورد کریکت پاکستان با یک فنجان قهوه فیلتری گفت و گو کردیم.

بازدید از دفترروزنامه Press Trust Of India (توضیح زیر عکس)

Bhargav مرا به دفتر خودش برد و به تمام تیمش معرفی کرد ، از جمله سردبیر ورزشی ، Gopu Mohan. من و موهان در مورد روابط پاکستان و هند و کریکت صحبت کردیم. او به ما گفت که هواداران هندی یاز بزرگان سرعت پاکستان ، وسیم اکرم و وقار یونس میترسیدند با این حال از آنها الهام گرفته بودند. هر دو شیام و گوپو از اینکه پاکستان ، که زمانی یک تیم با کیفیت و سرحال بوده ولی اکنون دچار مشکلاتی است که مانع رسیدن به مرحله نیمه نهایی جام جهانی میشود،متاسف بودند.

یکی ازdosa هایی که در سفرم خوردم.(توضیح زیر عکس)

من در طول اقامتم من در Chennai ، فرهنگ Chennai را از طریق غذا تجربه کردم — انواع dosa ، chutney نارگیل و البته ، قهوه فیلتری را بیشتر میخوردم. آخر شبها پسر عموهایم مرا با ماشینشان بگردش میبردند و حتی یک فیلم Tamil به نام “Leo ” را در سینمایSatyam تماشا کردیم.

 

تماشای فیلم Tamil ” Leo ” در سینمای Satyam ، Chennai.

در طی سفرهفت روزه ام  به خانه اجدادی، به مزار پدربزرگ و مادربزرگم هم سرزدم تا به آنها ادای احترام کرده باشم. من Chennai را با غم و با امید به بازگشتی زودهنگام ترک کردم ، اما دیگروقت آن بود که به سفرم ادامه دهم. Kolkata در انتظارم بود.

 

فرودگاه Kolkata

برایم جالب بود که ببینیم هر شهر چگونه افراد و ویژگی های متمایز و متنوع خود را با خود به Kolkata آورده است. من دو بار به Kolkata رفتم ، به ترتیب چهار و هفت روز. با ورود به هتل وبقصد خوردن بریانی دریکی از شعبه های رستوران زنجیره ای معروف Arsalan شروع شد .

قهوه خانه هندی در خیابانCollege. قهوه فیلتری یک ماده اصلی در جنوب هند است.(توضیح زیر عکس)

ما روز بعد به Eden Garden رفتیم تا تمرین پاکستان را پیش از مسابقه با بنگلادش تماشا کنیم. برای ورود به این مکان تاریخی،شما باید از  Maidan مشهور عبور کنید،یک زمین گسترده  که به طور خاص برای مردم اختصاص داده شده است تا در آن ورزش کنند. این منطقه همچنین به داشتن زمین های خانگی باشگاه های معروف فوتبال ، Mohammedan Sporting و Mohun Baganشناخته شده است.

 

درانبوه عظیم Eden Garden ، ما شاهد بازی  Fakhar Zaman مقابل بنگلادش بودیم که توانست طلسم شکستهای زنجیره ای پاکستان را بشکند. تماشاگران ورزش از بازی های او لذت بردند. Fakhar بعدا در بنگلور در مقابل نیوزیلند به عنوان بازیگر مهمان بازی کرد تا به پاکستان کمک کند در یک روز بارانی سرد با روش DLS برنده شود.

 

هواداران کريکت بيرون Eden Garden (توضیح زیر عکس)

سفر دومم به Kolkata با اضطراب زیادی شروع شد چون برای پیدا کردن یک هتل خوب به مشگل برخورده بودم. بعد از گذراندن یک شب در یک اقامتگاه نه چندان خوب،  یک میزبان بینظیر پیدا کردم که با Airbnb اتاق خود را اجاره میداد.

بازارهای پر جنب و جوش شهر و ساختمان های تاریخی در شهر.(توضیح زیر عکس)

میزبان من ، Kabir Sircar یک متخصص طراحی ارتباطات است و او به من کمک کرد تا با سهولت در Kolkata زندگی کنم. او مرا با غذاهای خوشمزه چینی در شهر آشنا کرد و مرا به بازار جدید و مناطق Chandni برد.

غرفه های کتاب در خیابان های Kolkata (توضیح زیرعکس)

Kolkata بوی نوستالژی می داد. این شهر پر از ساختمان های قدیمی بجا مانده از دوران استعمار بود — بعضی ها به دفاتر دولتی تبدیل شده بودند ، بعضی دیگرهم متروکه و درحال تخریب بودند. ازجاهایی که دیدن کردم ، خیابان معروف College بود وهمینطوراز خانه های موسسات آموزشی با قرن ها قدمت ، صدها کتابفروشی که به دهه ۱۸۰۰ برمیگشتند و قهوه خانه های هند. دوباره ، من اينجا بودم دنبال کتابي که دوستم ازمن خواسته بود برایش ببرم.

کتاب فروشی ۱۳۹ ساله. تعداد کتابفروشی ها در Kolkata گواهی بر فرهنگ پر رونق خواندن در این شهر است.(توضیح زیر عکس)

Kabir مرا با پدربزرگش آشنا کرد ، مردی ۹۳ ساله که کتاب های زیادی در بنگلادش در مورد موضوعات مختلف نوشته است. با “Dadaji” ساعتها میشد گفتگو کرد و خسته نشد ، او هم از اینکه  که با کسی از پاکستان معاشرت میکرد، خوشحال بنظر میرسید.

آماده عبور از مرز برگشت به پاکستان

هفت روز به سرعت می گذشت و درست وقتی که عاشق Kolkata شدم ، وقتش بود که به خانه برگردم. با پایان سفر پاکستان در جام جهانی،  سفر من به هند نیز به پایان رسید.

اما اين تنها آغاز روياهای من بود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *