آیا دور سوم رهبری نریندر مودی می تواند شاهد به رسمیت شناخته شدن وضعیت درجه دو
برای اقلیت ها و تخریب فرهنگ ترکیب باستانی کشور باشد ؟
اگر حزب بهارتیه جنتا (BJP) به رهبری نخست وزیر نارندرا مودی موفق به پیروزی در سومین دوره پنج ساله در انتخابات لوک سبها شود ، بسیاری از مردم نگرانند که اقلیت های مذهبی هند ، به ویژه مسلمانان ،خود را از لحاظ قانونی ودرعمل در وضعیت درجه دوم رسمی ببینند.
پ.ن.مترجم (ویکی پدیا: حزب بهاراتیا جاناتا (به هندی: (भारतीय जनता पार्टी [भाजपा]، اردو: بهارتیهَ جنَتا پارٹی) یا به اختصار بیجِیپی (BJP)، به معنای حزب مردم هند، حزبی سیاسی ملیگرا در هند است. شاخه جوانان حزب «بهارتی جنتا جوبا مورچا» است. در انتخابات مجلس ۲۰۰۴ حزب ۸۵٬۸۶۶٬۵۹۳ رأی (۲۲٪, ۱۳۸ کرسی) دریافت کرد. حزب بهاراتیا جاناتا (بی، جی، پی) است که در سال ۱۹۸۰ تأسیس شد، طی ۲۰ سال به تدریج از قدرت چشمگیری برخوردار گردیده و بخصوص پس از واقعه تخریب مسجد بابری با حمایت این حزب، بیجیپی توانست طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۴ قدرت را در دست داشته باشد. اگرچه در این حزب گرایشهای نژادپرستانه و بخصوص ضدمسلمانان وجود دارد، اما از گذشته افراطی خود فاصله گرفتهاست و اکنون با تعدیل سیاسی و فکری، همچنان رقیب جدی برای حزب کنگره ملی بشمار میرود. گرچه برخی معتقدند وضعیت در هندوستان روز به روز برای مسلمانان بدتر میشود و پروپاگاندای حزب بهاراتیا بر ضد اسلام است.)
اما برای اینکه برتری هندو به طور کامل تحقق یابد ، که هدف اعلام شده از طرف ملی گرایان هندو است ، آنها باید هند را از هر گونه نفوذ مسلمانان که ریشه تاریخی بسیار زیادی دارند، پاک کنند. وقتی هندی ها در هفته های آینده رای خود را می دهند ، بهتر است از وزن انتخاب های انتخاباتی خود آگاه باشند. و جامعه بین المللی بهتراست حسابی مراقب أوضاع باشند.
شهروندان درجه دوم
در مقاله ای که اخیرا به چاپ رسید، دانشمندان علوم سیاسی، آشوtosh وارشنی و کانر استاگز، پرسشی خطابی را مطرح کردند: «آیا هند تحت رهبری نارندرا مودی … شبیه به جنوب آمریکا تحت قوانین جیم کرو می شود؟» که اشاره به قوانین ایالتی و محلی وضع شده در جنوب ایالات متحده در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد که جداسازی نژادی را اجرا می کرد.
آنها توضیح می دهند که قوانین جیم کرو با هدف کند کردن اصلاحات پس از جنگ داخلی که برده داری را لغو کرد و حقوق برابر به سیاه پوستان اعطا کرد، وضع شد. آنها برای تبدیل سیاه پوستان به شهروندان درجه دو طراحی شده بودند. به طور مشابه، در هند، ملی گرایان هندو به دنبال کاهش شهروندی برابر مسلمانان که قانون اساسی تضمین کرده است و تبدیل آنها به شهروندان حاشیه ای و کمتر از شهروند کامل هستند.
قوانین جیم کرو تقریبا یک قرن دوام آورد و تنها در دهه 1960 پایان یافت. وارشنی و استاگز ادعا می کنند که از آنجایی که ملی گرایی هندو در مرحله اولیه خود قرار دارد، هنوز می توان قبل از نهادینه شدن آن از طریق فرآیندهای سیاسی و قانونگذاری، جلوی آن را گرفت. آنها پیشنهاد می کنند که انتخابات ملی در حال انجام فرصتی را برای هندی ها فراهم می کند تا این کار را انجام دهند.
با این حال، مقایسه بین جیم کرو و ملی گرایی هندو در اهداف نهایی آنها متفاوت است. در حالی که جیم کرو صرفا شهروندی برابر سیاه پوستان را هدف قرار می داد، ملی گرایی هندو هدف تمامیت خواهانه تری دارد.
هندوتوا چه می خواهد؟
برای درک کامل اهداف نهایی ناسیونالیسم هندو یا هندوتوا، خواندن متون بنیادی آن ضروری است. هیچ متنی مهمتر از «ما یا ملت ما تعریفشده» (۱۹۳۹) نوشته مادهاو ساداشیو گولوالکار نیست که از سال ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۳ رهبری راشتریا سوامسواک سنگ (RSS) را برعهده داشت .RSS قلب و روح شبکه گسترده سازمانهای ملیگرای هندو محسوب میشود که حزب بهاراتیا جاناتا (BJP) شاخه سیاسی آن است. نارندرا مودی، عضو مادام العمر و مقام سابق RSS، از این سازمان به خاطر پرورش او برای رهبری سیاسی تقدیر کرد.
گولوالکار در متن خود از «عناصر خصومتآمیز» درون کشوری که «تهدیدی برای امنیت ملی» هستند، ابراز نگرانی میکند و مسلمانان را به عنوان خطر شماره یک و سپس مسیحیان را برجسته میکند. راهحل او برای «خطر تبدیل شدن یک غده سرطانی به بدنه سیاسی» ارائه دو گزینه به «عنصر بیگانه» بود: «یا با نژاد ملی ادغام شوند و فرهنگ آن را بپذیرند، یا تا زمانی که نژاد ملی اجازه دهد به رحمت او زندگی کنند و در نهایت با اراده ملی کشور را ترک کنند.» یکی از متون بنیادین جنبش هندوتوا، کتاب «اصول هندوتوا» (۱۹۲۳) اثر وینایک دامودار ساورکار است که بسیاری او را برجستهترین اندیشمند هندوتوا میدانند. ساورکار در این کتاب، ایدئولوژی ملیگرایی هندو را ارائه میدهد که به طور خلاصه ادعا میکند هند سرزمین ویژهای است، زیرا چیزی را ارائه میدهد که هیچ کس دیگری نمیتواند ؛ یعنی اندیشه هندو. ساورکار معتقد بود که این برتری منحصر به فرد هندو به دلیل حضور غیر هندوها در خطر است. او از هندوها که پراکنده شده بودند خواست تا متحد شوند و برتری خود را به دست آورند. ساورکار گفت خشونت علیه مسلمانان، وسیلهای برای رسیدن به آن هدف است. گلوالکر از افکار ساورکر استفاده کرد. همچنین نظریه های فاشیستی نژادی آلمان و ایتالیا را تحسین کرد و توصیه کرد که هندوستان ، سرزمین هندوها ، باید از درس های انها بیاموزد. او در کتاب ” ما یا ملیت ما تعریف شده است” نوشت: “برای حفظ پاکی نژاد و فرهنگ آن ، آلمان جهان را با پاکسازی کشور از نژادهای سامی خود (یهودیان) شوکه کرد. غرور نژادی در بالاترین حد خود در اینجا آشکار شده است.”
گلوالکر جهان را در شرایط آخرالزمان می دید. هدف او روشن بود: “حکومت بر جهان وظیفه آسمانی بود که برای نژاد هندو مقدر شده بود”. او از هندوها خواست تا”به استانداردهای هندو ، بهگوادا دواج و عزم خود را بر از بین بردن نیروهای مخالف ، قرار دهند”.
برخی از رهبران هندوتوا امروز به صراحت این دیدگاه را بیان کرده اند. به عنوان مثال ، در مارس 2020 ، یک کشیش هندو به نام یاتی نارسینگهانند ، که رئیس آکیل بهارتیه سنت پریشاد (شورای کشیش های کل هند) و یکی از نزدیکان به BJP است، به پیروانش گفته است: ” بشریت تنها در صورتی نجات می یابد که اسلام نابود شود. هندوها: گیتا را به همراه مهاباراتا بخوانید و یاد بگیرید که چگونه در جنگ جان دهید.”
این فراخوان در حدود زمانی انجام شد که رهبر حزب BJP ، کپل میشرا ، در دهلی ، راهپیمایی هایی را در دهلی رهبری می کرد که خواستار خشونت علیه شرکت کنندگان عمدتا مسلمان در اعتراضات علیه قانون اصلاح شهروندی بود و شعار می داد: “دش کی غدارون کو ، گولی مارو سالون کو [به خائنان بی غیرت کشور شلیک کنید].”
در سال ۲۰۲۳، یکی دیگر از رهبران حزب بهاراتیا جانتا (BJP)، تی راجا سینگ، نماینده مجلس قانونگذاری تلنگانا، در یک تجمع در بمبئی، از مخاطبانش خواست تا اسلحه به دست بگیرند. او گفت: “میخواهم از همه برادران هندویم درخواست کنم که زمان آینده زمان مبارزه است، زمان جنگ است. همه هندوها موظف به اتحاد هستند. هندو نباید کسی باشد که فقط زنگ معبد را به صدا درمیآورد، بلکه باید کسی باشد که لندیها [تعبیر تحقیرآمیزی برای مسلمانان] را میکشد.”
در دسامبر ۲۰۲۱، در یک گردهمایی عمومی روحانیون هندو در شهر مقدس هاریدوار، آناپورنا ما، دبیر کل هندو سخنران برجستهای بود که خطاب به مخاطبانش گفت: “اگر میخواهید جمعیت آنها را از بین ببرید، پس برای کشتن آنها و رفتن به زندان آماده باشید. اگر فقط ۱۰۰ نفر از ما سرباز شویم و هر کدام از ما ۲ میلیون نفر از آنها را بکشیم، پیروز خواهیم شد…”
مودی اکنون در سخنرانیهایش محتاطانهتر است، اما همیشه اینطور نبود. هنگامی که در سال ۲۰۰۲ و در جریان درگیریهای آن دوره در گجرات که منجر به کشته شدن حداقل ۲۰۰۰ نفر، عمدتاً مسلمان شد، او به عنوان نخستوزیر گجرات بارها در سخنرانیهای عمومیاش تصاویری از یک مبارزه مذهبی خیر علیه شر را تداعی میکرد.
او در یک سخنرانی گفت: «این مکان مقدس شاکتی [قدرت الهی] است، قدرتی برای نابودی آسوراها [دیوها]. ما مصمم به نابودی و ریشهکن کردن همه نیروهای شر هستیم…»
هند مونتاژگونه
فراتر از هدف پاکسازی سرزمین هندو از “سرطان” برای نجات ملت، دلیل دیگری به همان اندازه قانعکننده وجود دارد که پروژه هندوتوا را بیش از به حاشیه راندن مسلمانان میسازد. این موضوع به این واقعیت مربوط میشود که هند امروز، به قول مورخان کاترین آشر و سیندتیا تالبوت، «یک مونتاژ پیچیده است که از مواد گوناگون ساخته شده است»، که اسلام جزء مهمی از آن است. میل رهبران هندوتوا برای تحقق کامل برتری هندو، همچنین نیازمند ریشهکن کردن زندگی و ردپای مسلمانان از هند امروز است.
مورخان دوره بین ۱۲۰۰ تا ۱۷۵۰ پس از میلاد (هند قرون وسطی در کتابهای درسی تاریخ) را به عنوان زیربنای چشمانداز بسیار متنوع انسانی جنوب آسیای مدرن میدانند، با فرهنگی کثرتگرا که از هر دو سنت هندی و اسلامی الهام گرفته شده است. کاترین آشر و سیندتیا تالبوت در اثر ارزشمند خود، «هند پیش از اروپا» (۲۰۰۶)، نشان میدهند که میراث قومی آسیای مرکزی، گرایش فرهنگی ایرانی و وابستگی مذهبی اسلامی طبقه حاکم شمال هند در دوره پس از ۱۲۰۰ پس از میلاد، منجر به گسترش بسیاری از عناصر نوآورانه در سراسر شبه قاره شد.
در حالی که آشِر و تالبوت اذعان دارند که برخورد مردم و فرهنگهای هند و اسلامی در کوتاه مدت منجر به درگیریهایی شد، اما همچنان به نمونه های بسیاری اشاره میکنند که طی آن، آداب و رسوم الهامگرفته از سنتهای ایرانی-اسلامی در درازمدت به جزء جداییناپذیر کل شبهقاره هند تبدیل شد. هنر و معماری، آیینهای سیاسی، فناوریهای اداری و نظامی و حتی ادیان عامیانه آسیای جنوبی عمیقا تحت تأثیر این اشکال جدید قرار گرفتند.
نویسندگان خاطرنشان میکنند که این فرهنگ ترکیبی، پایه و اساس هند امروزی را تشکیل میدهد، از جمله غذا، پوشاک و موسیقی، زبانهایی که مردم صحبت میکنند، معماری بنا شده و مذاهب عامیانه آن.
در جنوب شبه قاره هند، امپراتوری «هندوی» ویجayanagara ( ۱۳۵۰-۱۵۵۰ ) تأثیر قابل توجهی از اسلام در زمینه فناوری نظامی، معماری سکولار، لباس دربار و همچنین زبانهای محلی گرفت. سلسلههای سلطنت «مسلمان» جانشین دولت بهمنی در دکن نیز همین سنت را دنبال کردند، بهویژه در حمایتشان از زبانهای محلی، تا جایی که حاکمان گولکوندا، در حوالی حیدرآباد کنونی، جایگاه مهمی را در حافظه تاریخی زبان تلنگانا به خود اختصاص دادند ؛ به طوری که یکی از سلاطین، ابراهیم قلی قطب شاه (۱۵۵۰-۱۵۸۰) اغلب توسط شاعران تلوگو «ایبهراما چاکراوارتی» نامیده میشد.
ابراهیم عادل شاه دوم بیجاپور (۱۵۸۰-۱۶۲۷) ملقب به «جگورو»، مجموعهای از آهنگها را به زبان داکنی سرود که «کتاب نوراس» (کتاب نه راسا) نامیده میشود و با فراخوانی به ساراسواتی، الهه دانش هندو آغاز میشود و سپس به ستایش پیامبر اسلام (ص) و در نهایت به شیخ چشتی، گیسو دراز میپردازد. این موارد استثنا نبودند.
در بنگال، حاکمان حسینشاهی (۱۴۹۳-۱۵۳۸) آداب و رسوم محلی مانند تطهیر با آب گنگ در مراسم تاجگذاری را پذیرفتند و شاعر صوفی، سید سلطان (متوفی ۱۶۴۸) تبارنامهای از پیامبران اسلام به نام «نبی وامشا» منتشر کرد که شامل خدای هندو، کریشنا نیز میشد.
در گجرات، در میان سنت ادبی پررونقی که حاکمان احمدشاه حمایت میکردند، اثر سانسکریت «راجَ وینودا» (لذت پادشاهان) بود که به افتخار حاکم، محمود بگدا (دهه ۱۴۶۰) نوشته شده بود و سلطان را به عنوان یک پادشاه ایدهآل هندی معرفی میکرد که دربار او با حضور ساراسواتی، الهه دانش هندو، مزین شده بود. در مالوا، در مرکز هند، پایتخت ماندو دارای کتابخانههای نفیس بود که در میان مجموعههای خود اثری به نام «نعمتنامه» (حدود ۱۵۰۰) را جای داده بود، یک کتاب دستورالعمل مصور برای تهیه غذاهای مناسب برای همه فصول، از جمله غذاهای گیاهی و گوشتی، با تصاویری که هم از سنت ایرانی و هم هندی الهام گرفته شده بود، از جمله «بهاگواتا پورانا».
با این حال، این مغولها بودند، به ویژه پادشاه اکبر (۱۵۵۶-۱۶۰۵) که به ایجاد دولتی با ویژگی بیشتر هندی کمک کردند. همانطور که آشر و تالبوت استدلال میکنند، زیباییشناسی که تحت رهبری پادشاه اکبر توسعه یافت، ترکیبی از الگوهای تیموری و هندی بود که استاندارد هنرها و فرهنگ بعدی مغول، از جمله غذا، معماری، لباس دربار و فرهنگ را تعیین کرد.
علاوه بر این، در حوزه معماری ساخته شده، که شواهد فراوانی برای آن وجود دارد، تولیدات ادبی محل مهمی برای همکاری هندی و اسلامی بود. نمونههایی از این همکاری ترجمه (Ramayana) و (Mahabharata) به فارسی (رزمنامه) و گنجاندن بخشهای گستردهای در مورد «علوم هند» توسط ابوالفضل در کتاب او آئین اکبری (Ain-i-Akbari) است – که شامل مکاتب فلسفی، موسیقی، آداب و رسوم چرخه زندگی و شیوههای پرستش با تصاویر میشود. وسعت این وامگیری، آدری تروشکه، مورخ برجسته سانسکریت در دربار مغول، را به این نتیجه رساند که این تلاشهایی از سوی ابوالفضل برای متقاعد کردن حامیان اکبر در مورد فضایل تزریق دانش سانسکریت به اندیشه هندو-ایرانی بوده است.
تمایلات به تلفیق پیامدهای قابل توجهی داشت. مان سینگ، نجیبزادهای با بالاترین مقام در دربار اکبر (بعد از پسرانش)، معابد متعددی را در سراسر قلمرو امپراتوری بنا کرد، از جمله معابد گُوِیندا دِوا در Vrindavan که بزرگترین معبد هند شمالی با سبک معماری قابل تشخیص مغولی بود. او همچنین به ترویج اعتقاد اکبر به چندفرهنگی بودن کمک کرد، درست مانند عبد الرحیم خانخانان که سفارش تصویرسازی راماین را داد.
آلیسون بوش نشان میدهد که از مهمترین سهمهای دربار گورکانی (مغول) به ادبیات هند، توجه آنها به «بریجبه» بود. «بریجبه» گویش محلی (هندوی قدیم) منطقه اطراف آگرا و دهلی، یعنی قلب امپراتوری مغول، بود که تا آن زمان عمدتاً برای سرودن شعرهای عاشقانه باکتی به کار میرفت. این زبان با حمایت مغولها، سبک دربارانهی پیچیدهای را بر اساس علم شعر سانسکریت توسعه داد و به زبان اصلی شعر در شمال هند تبدیل شد. اشراف آن زمان از جمله تاذّر مال، بیربال و اشراف راجپوت، و همچنین فیضی و عبدالرحیم خانخانان همگی با سرودن آثاری به این زبان، در خلق نتیجهای که میتوان آن را «هندی کلاسیک» نامید، نقش داشتند. این امر نشان میدهد که چگونه ادبیات دربار به زبان «بریجبه» در بستر چندفرهنگی جامعه اشراف مغول پرورش یافت.
در همین دوره و محیط، و خارج از قلمرو دربار نیز، سهمهای ماندگاری وجود داشت. صوفیان و پراکندگی آنها در سراسر بخش اعظمی از شبه قاره هند، تأثیرگذارترین عامل در اوایل این دوره بودند. تا قرن چهاردهم، اجرای سماع (گردهماییهای موسیقی عرفانی) و برگزاری عرس (زیارت سالانهی آرامگاههای اولیای صوفیه) به عنوان سنتهای صوفیانه تثبیت شده بود. بقاع متبرکه صوفیان، هم مسلمانان و هم هندوها را به خود جذب میکرد. این اماکن خود تحت تأثیر سنتهای محلی قرار داشتند، از جمله صوفیان شطاری بنگال که از یوگاهای نات الهام میگرفتند و صوفیان کشمیر که زندگی تجردی داشتند و گیاهخواری را رعایت میکردند.
تصوف همچنین از قرن چهاردهم به بعد با ظهور قدیسان (سَنتها) به اصلاح سنت هندو کمک کرد. این قدیسان مانند صوفیان، عارف بودند، به خدای بیصورت اعتقاد داشتند و به عنوان عمل دینی اصلی، ستایش پروردگار را ترویج میکردند.
این نکته قابل توجه است که جان اس هاولی، مورخ دین هند، اشاره می کند که تصوف نیز بر سنت باکتی هندو تأثیر گذاشته است. این تأثیر در اشتراکاتی که سنت باکتی در تمرکز بر عشق به خدا (مانند صوفیان)، استفاده از شعر و موسیقی در عبادت و اخلاق دلسوزانه نسبت به دیگران نشان داد، مشهود است.
ماناسراماچاریتماناس تولسیداس (۱۵۷۵) که تقریباً در همان عصر و محیط گنگ-میانی آودهی شاعران صوفی، ملک محمد جایسی (پدموات، ۱۵۴۰) و میر سید منجان (مدهومالتی، ۱۵۴۵) سروده شده است، نمونهای از این تغییر است. در این اثر، راما، تجسمی از ویشنو، به جای شیوا به مهمترین موضوع عبادت تبدیل میشود.
این برساختهای الگوی هندوستانی جهانوطنی که منجر به نوآوریهایی میشود که با هر دو سنت صحبت میکند، همان چیزی است که ملیگرایان هندو باید برای دستیابی به چشمانداز خود از هندوستانِ برتریطلب هندو، از هم جدا و نابود کنند. این امر بدون شک خشونت زیادی به دنبال خواهد داشت.
«فانتزیهای اصیل» رنج این روایتهای تاریخی از همزیستی و مشارکت متقابل، ادعاهای هندوتوا را که امروزه در محافل عامه و علمی طرفدار زیادی پیدا کرده است، نقض میکند. ادعاهایی در مورد هزار سال درگیری بین مسلمانان «غیرخودی» و هندوهای «محلی»؛ دربارهٔ تغییر دین اجباری و تخریب بیملاحظه معابد. ملیگرایان هندو مجموعهای گسترده از رنج و قربانی بودن هندوها به دست مسلمانان ساختهاند. شواهدی برای حمایت از تز آنها اندک است.
ریچارد ایتون، یکی از برجستهترین مورخان هندوستان قرون وسطی، نشان میدهد که ادعای گسترش اسلام در جنوب آسیا با شمشیر، با جغرافیای گرایش مردم به اسلام در جنوب آسیا مطابقت ندارد. او اشاره میکند که رابطهای معکوس بین میزان نفوذ سیاسی مسلمانان و میزان گرایش به اسلام وجود دارد. اکثر گرایشها در شمال غرب و شمال شرق ؛ پنجاب و بنگال، دورترین مناطق از مراکز قدرت مسلمانان ، اتفاق افتاده است.
ایتون در مورد تخریب معابد نیز دریافت که در طول بیش از پنج قرن از ۱۱۹۲ تا ۱۷۲۹، «حدود ۸۰ مورد از هتک حرمت معابد» وجود داشته است، که بسیار کمتر از ۶۰۰۰۰ مورد ادعایی ملیگرایان هندو است. به طور معمول، معابد هتک حرمت شده با اقتدار یک پادشاهی دشمن مرتبط بودهاند. نمونههای بیحرمتیها الگویی دیرینه در هند دنبال میکردهاند؛ الگویی که طی آن معابد پیش از آمدن ترکان مسلمان، از مکانهای طبیعی برای به چالش کشیدن قدرت پادشاهان بودهاند، و این الگو شامل تخریب آنها نیز میشده است. از جمله نمونههای اخیر میتوان به تخریب معبد کالاپریا متعلق به سده دهم توسط ایندرا سوم، پادشاه راشتراکوتا در نزدیکی رود جمنا اشاره کرد.
اما همانطور که ادین حیدرپاسیچ، مورخ بوسنیایی، از مطالعه خود در مورد ملیگرایی بالکان در قرن نوزدهم نشان میدهد، توصیفات پرشور از رنج، ماهیت یک تهدید سیاسی را به شکلی زندهتر از حقایق ساده یا روایتهای مستند منتقل میکند ؛ پدیدهای که او آن را «فانتزی اصیل» مینامد. ملیگرایان هندو، که خود تحت الهام جنبشهای ملیگرای اروپایی در اواخر قرن نوزدهم بودند، بهشدت بر ساختن رنج و قربانی بودن هندوها تکیه میکردند، هرچند که این روایتها از واقعیت به دور بودند.
تاریخنگاری پسااستعماری نشان میدهد که چگونه آنها از جهتگیری استعماری مورخان استعمارگر بریتانیا که دوره ۶۰۰ ساله قبل را به عنوان تاریخ ورود مسلمانان و تسلط آنها بر هندوها میدیدند، بهره بردند. دورهای که به باور آنها با تعصب مسلمانان، تخریب معابد، تغییر اجباری دین و سرکوب هندوها همراه بود. در مقابل این قرون وسطای تاریک مسلمانان، مورخان استعماری مانند جیمز میل، دوران باستان هندو را طلایی و دوران مدرن بریتانیا را لیبرال و آزادیخواهانه معرفی میکردند.
فراخوان به خشونت
ملیگرایان هندو که امروز در قدرت هستند، با بازنویسی تاریخ به دنبال انتقامگیری از رنجهای ادعایی خود هستند. این اقدام در برخی موارد شکل فیزیکی به خود گرفته است ؛مانند تخریب مسجد بابری در ایودھیا که متعلق به قرن ۱۵ میلادی بود، در سال ۱۹۹۲. اقدامی مجرمانه که دادگاه عالی هند در سال ۲۰۱۹ آن را مشروعیت بخشید. همچنین درخواستهایی برای تبدیل چندین مسجد تاریخی دیگر به معبد در سراسر کشور مطرح شده است.
در نقاط دیگر، نام مکانها برای پاک کردن هرگونه نشانهای از میراث مسلمانان تغییر یافته است. اللهآباد اکنون به پرایاگراج، ایستگاه موغلسرایی به تقاطع (اوپادیاژ)، اورنگآباد به سامبهاجینگر و گلبرگها به کالابوراگی تغییر نام یافته است. دولت حزب بهاراتیا جانتا (BJP) که از این پاکسازیهای گاه به گاه راضی نیست، تصمیم به تغییر کتابهای درسی تاریخ و علوم سیاسی دبیرستان گرفته است. این تغییر شامل دگرگونی قابل توجه و در برخی موارد حذف کامل بخشهایی از تاریخ گورکانیان (مغولها) است.
فراموشی سیاسی با هدف قرار دادن اقلیتها، آنها را از تاریخ، حق روایت، و ظرفیت دیده شدن محروم میکند. تاریخ به ما میگوید که این امر همچنین زمینهساز خشونت است. همانطور که مورخان برجسته آدیتیا و مریزولا موخرجی به تازگی اشاره کردهاند، «…نسلکشی یک جامعه اغلب با اهریمنی جلوه دادن آن جامعه، تغییر نام آنها، و محو کردن تاریخشان همراه است»، و هشدار میدهند که «این فرآیندها در هند آغاز شدهاند و درخواستهای علنی برای نسلکشی مسلمانان با مصونیت شگفتانگیزی در بخشهای مختلف کشور داده میشود. »
تاریخ شبهجزیره بالکان در اواخر قرن ۱۹ و دوران پس از یوگسلاوی در قرن ۲۰، بیش از دوران جداسازی نژادی در جنوب آمریکا، راهنمای بهتری برای درک آینده اقلیتها در هند امروز است. روایت حیدرپاسیچ از تاریخ بالکان، ما را به پیامدهای واقعی ادعاهای قربانی شدن آگاه میکند. ملیگرایان در آنجا از داستانهای رنج نه تنها برای الهام بخشیدن به جانفشانی جمعی، بلکه برای تشویق خشونت علیه کل جوامعی که به عنوان تهدید تلقی میشدند، استفاده میکردند. او نشان میدهد که چگونه برخی روایتهای قربانی شدن در منطقه، سالها پس از الهامبخشیهای اولیهشان، همچنان دوام یافتند. ملیگرایان صرب حتی چند دهه پس از سرنگونی حکومت ترکها، توانستند روایتهایی درباره دشمنان ترکتبار را حتی در اواخر قرن بیستم با عواقب فاجعهآمیز احیا کنند.
تانیکا سرکار، مورخ برجسته هند مدرن، انگیزه مشابهی را در اندیشه ملیگرایانه هندوی اوایل دوران مدرن نشان میدهد. رمان ۱۸۱۸ آنAndamath اثر بانکیم چاندرا چاترجی، تجسمبخش این مجموعه است. شخصیت اصلی این رمان، شورشی هندوی سانیاسی (زاهد)، ساتیانند، درگیر نبردی مسیحایی «برای نابودی همه مسلمانان در این سرزمین، زیرا آنها دشمنان خدا هستند»، به عنوان جبران «آوردن بدبختی بر سر هندوها» است. رمان در بحبوحه قحطیهای ۱۷۷۰ بنگال روایت میشود، دورهای که کمپانی هند شرقی به بهای نابودی نوابهای بنگال نفوذ میکرد و در نتیجه یک سوم جمعیت، چه هندو و چه مسلمان، از گرسنگی جان باختند. مورخان گزارش میدهند که فقرای مسلمان (زاهدان) همراستا با سانیاسیها علیه غارتگریها قیام کردند.
سرکار «آنandamath» را «اولین پیام صریح در تاریخ ادبیات ما برای پاکسازی قومی» میخواند، پیامی که پیشگوی اندیشههای ملیگرایانه هندو در اواخر قرن بیستم است. قهرمانان این رمان «از بین بردن حکومت مسلمانان و حذف حضور مسلمانان از سرزمین» را عبادتی برای «بهارات ماتا» (مادر هند)، خدایی که برای اولین بار در این رمان ظهور کرد، میدانند. در سال ۱۹۲۰، ساورکار و گولوالکار، «وندِ ماتارام» سرود ستایش «بهارات ماتا» که در «آنandamath» آمده است را به عنوان سرود ملیگرایان هندو برگزیدند. «وندِ ماتارام» همچنین شعار جنبش ضد مسلمانانِ فرقهگرایان هندو در خشونتهای به دنبال تقسیم هند بود.
«وندِ ماتارام» همچنان تا به امروز الهامبخش اندیشهها و اقدامات ملیگرایان هندو است. بنابراین، هنگامی که پراگنا تاکوره، نماینده مجلس BJP که به تروریسم متهم شده است، اخیراً به مخاطبان خود دستور داد «اسلحه خود را تیز نگه دارید»، تا «در این دنیایی که خدا آفریده است … همه ظالمان، ستمگران و گناهکاران را تمام کنید»، او در حال اجرای الگوی «جنگ مقدس» از «آنandamath» بود ؛ فراخوانی برای خشونت علیه کل جمعیت مسلمان.
در چنین ستیزههای خشونتآمیزی که از «فانتزیهای اصیل» رنجهای گذشته نشأت میگیرد، ملیگرایان هندوی امروز به دنبال ساورکار و دیگر ایدئولوگهای هندوتوا ، با به راه انداختن جنگی دائمی علیه ۲۰۰ میلیون مسلمان هند و سایر «عناصر بیگانه»، به دنبال برتری هندو هستند. کارشناسان سازمان ملل متحد هماکنون ما را نسبت به این واقعیت هشدار میدهند که «هند به دلیل وسعت عظیم و شدت نقض حقوق بشر و سوءاستفادههایی که عمدتاً اقلیتهای مذهبی و سایر اقلیتها مانند مسلمانان، مسیحیان، سیکها و دیگران را هدف قرار میدهد، در خطر تبدیل شدن به یکی از بازیگران اصلی بیثباتی، جنایت و خشونت در جهان است.»
کارشناسان جنایات جمعی هشدار میدهند: «اگر برای مقابله با این خطرات کاری انجام نشود، هند ممکن است همچنان شاهد افزایش تعداد حملات خشونتآمیز (و مرگبار) علیه اقلیتهای مذهبی، تشدید مقیاس خشونت و افزایش سطح مشارکت دولت در جنایات جمعی باشد. »
بنابراین، بار سنگینی بر دوش رأیدهندگان هندی است تا با استفاده از صندوق رأی، پیش از رسیدن به نقطه بدون بازگشت، از نهادینهسازی ملیگرایی هندو جلوگیری کنند.