شهر مشخیل خالی از سکنه شده و سکوتی سنگین و ترسناک در نقطه صفر مرزی آنجا را فرا گرفته است.
مشخیل، شهری در بلوچستان و در مرز مشترک پاکستان و ایران، روزگاری قلب تپندهی تجارت بین دو کشور بود. اما حالا چند سالی است که هیچ داد و ستدی بین ایران و پاکستان از این گذرگاه مرزی انجام نمیشود. این وضعیت، مشکل بزرگی را به وجود آورده است، چرا که مشخیل، مثل خیلی از شهرهای مرزی بلوچستان، به خاطر موقعیت خاص جغرافیاییاش، از قدیم به تجارت با ایران وابسته بوده و اقتصادش بر آن بنا شده بود.
مردم مشخیل همیشه تمام مایحتاج زندگیشان را از خوراکی و پوشاک گرفته تا وسایل خانه، از ایران تهیه میکردند. چون کویته، مرکز استان، خیلی از مشخیل دور است در حالی که نزدیکترین شهر ایران به مشخیل خیلی نزدیکتر است، انگار که فاصلهشان فقط به اندازه پرتاب یک سنگ است. حالا که دیگر تجارتی درکار نیست، مردم مشخیل خیلی نگرانند، چون نه میتوانند خوراکی پیدا کنند، نه وسایل ضروری دیگر زندگیشان را.
اما سوال اینجاست که چرا این تجارت بین ایران و پاکستان متوقف شده و چه کسانی در پاکستان بیشترین ضرر را از این وضعیت میبینند؟
در محاصره
اینکه دیگر بین ایران و پاکستان تجارتی نیست، مستقیماً به خاطر سیاستهایی است که هر دو کشور در این اواخر پیش گرفتهاند و باعث شده مرزشان مثل یک حصار بسته شود. پاکستان از طرف آمریکا تحت فشار بود که با ایران داد و ستد نکند و به همین خاطر هم تجارت بین دو کشور در ده ماه اول سال مالی ۲۰۲۴-۲۰۲۳ تقریباً به صفر رسیده.
هم ایران و هم پاکستان، دلیل این کمبود تجارت مرزی را نگرانی از رفتوآمد غیرقانونی و خطرات امنیتی در منطقه اعلام کردهاند. ایران میگوید باز بودن مرز در جاهایی مثل مشخیل، امنیتش را به خطر میانداخته. مشکلات سیاسی و اداری قدیمی هم که بین دو کشور بوده، این وضعیت را بدتر کرده است.
در جریان سفر رئیس جمهور فقید ایران، آقای رئیسی به پاکستان در ماه آوریل ،خیلی بلندپروازانه تصمیم به افزایش تجارت بین پاکستان و ایران به 10 میلیارد دلار گرفته شد. اما متاسفانه ، تجارت در 10 ماه اول سال مالی گذشته به صفر کاهش یافته بود و پیامدهای آن در شهرهای کوچک پاکستان که تقریبا به طور کامل به تجارت مرزی متکی هستند ، عمیقا احساس می شود…
خیلی قبل از اینکه مرزها حصارکشی بشوند، گروههای مسلح بلوچِ سنی، بعد از سال ۲۰۰۰، کمکم وارد ایرانی شدند که بیشتر مردمش شیعه هستند. همین باعث شد که گروههای مسلح بلوچِ سنی در ایران به وجود بیایند و نهایتا هم گروه جندالله در سال ۲۰۰۳ تشکیل شد.
رهبر جندالله، عبدالملک ریگی که یک بلوچ ایرانی بود توسط نیروی انتظامی ایران دستگیر شد؛ ماجرا از این قرار بود که هواپیمایی که از دبی به قرقیزستان میرفت، روی خلیج فارس توسط ایران متوقف و مجبور به فرود شد و ریگی دستگیر شد. بعد از دستگیری هم، در سال ۲۰۱۰، ایران او را اعدام کرد.
با اینکه او (عبدالملک ریگی) کشته شد، باز هم در آن منطقه مرزی درگیری و جنگ و جدال هست و به همین خاطر هم اوضاع همیشه آنجا قمر در عقرب است. چند سالی هست که حملات تروریستی در آنجا بیشتر هم شده، چون گروهی به اسم جیشالعدل جای جندالله را گرفته و مشغول خرابکاری و عملیات تروریستی است. برای همین هم ایران خیلی به پاکستان فشار آورده که جلوی رفت و آمد این افراد مسلح به ایران را بگیرد و پاکستان هم به همین دلیل شروع به کشیدن دیوار و سیم خاردار در مرز کرده است.
مرز تفتان (که عکسش را بالا میبینید) تنها راه قانونی و رسمی رفتن از پاکستان به ایران است که در منطقه چاغی قرار دارد. مردم شهرهای اطراف، مثل تالاپ، بعد از اینکه تجارت بین ایران و پاکستان تقریباً تعطیل شده، از نظر اقتصادی خیلی ضربه خوردهاند و زندگیشان به هم ریخته است.
محمد عارف که استاد دانشگاه بلوچستان و در رشته روابط بینالملل تدریس میکند، حرفهای خیلی مهمی دربارهی اتفاقاتی که در این منطقه مرزی میافتد بلاخص در رابطهی بین ایران و پاکستان میزند. او توضیح میدهد که چرا تجارت متوقف شده ، سیاستمداران پاکستان میخواهند برای این وضعیت چه کاری انجام دهند و مردم بلوچ در هر دو طرف مرز با چه مشکلاتی روبرو هستند.
عارف میگوید: «الان اوضاع در پاکستان با اوضاع ایران فرق میکند.» منظورش عملیات نظامی بزرگی است که ارتش پاکستان علیه جداییطلبان بلوچ در بلوچستان شروع کرده و اضافه میکند: “برای همین هم مرز با ایران بسته شده.”
سید فضل حیدر که تحلیلگر مسائل توسعه و نویسندهی کتاب «توسعه اقتصادی بلوچستان» است، میگوید: “محدودیتهایی که برای تجارت مرزی گذاشتهاند، به خاطر عملیات تروریستی است که از آن طرف مرز انجام میشود. هر کشوری، آن یکی را متهم میکند که به گروههای مسلحی که مسئول انجام حملات تروریستی هستند، پناه میدهد. هر دو کشور هم در ماه ژانویه، برای تلافی، به خاک همدیگر حمله هوایی کردند تا پایگاههای این گروهها را بزنند. این تنشهای مرزی، مستقیماً روی تجارت غیرقانونی بین ایران و پاکستان تأثیر میگذارد.“
از آنجایی که ایران از سال ۲۰۱۳ تحت تحریمهای آمریکا بوده، مقامات ایرانی سعی کردهاند که تجارتشان را با پاکستان بیشتر کنند. رئیس جمهور فقید ایران، سید ابراهیم رئیسی، وقتی در ماه آوریل به پاکستان سفر کرد، گفت که میخواهد حجم تجارت بین دو کشور را به ۱۰ میلیارد دلار برساند تا دوباره روابط تجاری بین دو کشور مثل قبل شود. اما موانع و مشکلات زیادی سر راه این هدف وجود دارد.
همانطور که حیدر میگوید ایران به خاطر برنامههای هستهایاش از طرف کشورهای غربی تحریم و طرد شده. پاکستان هم که وضع اقتصادی خوبی ندارد، نمیتواند کاری کند که آمریکا از دستش عصبانی شود. مثلاً پاکستان نمیتواند از طریق خط لوله گازی که قرار بود بین ایران و پاکستان کشیده شود، گاز از ایران بخرد چون میترسد آمریکا تحریمش کند و به همین خاطر هم بخش مربوط به خودش از این خط لوله را نساخته است. این موضوع هم باعث شده که روابط ایران و پاکستان بدتر شود.
حیدر میگوید: “ایران دو میلیارد دلار خرج کرده و خط لوله را تا مرز پاکستان کشیده، اما پاکستان به خاطر ترس از تحریمهای آمریکا، حتی شروع به ساختن بخش مربوط به خودش هم نکرده.“
الکس واتانکا که کتابی به اسم «ایران-پاکستان: امنیت، دیپلماسی و نفوذ آمریکا» نوشته، میگوید: “حقیقت تلخ این است که با وجود این همه سال که وعده همکاری امنیتی بین ایران و پاکستان داده شده، هنوز هم این دو کشور سر مسئلهی مبارزه با گروههای مسلحی که در مناطق مرزی دو کشور فعالیت میکنند، با هم اختلاف نظر دارند.“
بیشتر کارشناسان بر این باورند که این دلیل اصلی کاهش تجارت بین دو کشور است. تا زمانی که پاکستان و ایران در این مورد به توافق نرسند و نتوانند برای مذاکرات دوجانبه گرد هم آیند تا یک استراتژی جمعی برای مقابله با شبهنظامیگری در منطقه تدوین کنند، احتمالاً مسئله تجارت حل نشده باقی خواهد ماند.
حیدر استدلال میکند که قطع تجارت با ایران فقط به مردمی که در مناطق مرزی بلوچستان با ایران زندگی میکنند، آسیب میرساند، که بیشتر آنها به دلیل نبود صنایع و زیرساختهای توسعهای در این مناطق، از قبل فرصت شغلی ندارند.
او تأکید میکند: “مردم عمدتاً برای امرار معاش خود به تجارت غیررسمی با ایران وابسته هستند. کسبوکارهای محلی به رسیدن کالاهای ایرانی از طریق تجارت فرامرزی به پاکستان وابسته هستند. اگر دولت میخواهد به محدودیتهای تجارت مرزی با ایران ادامه دهد، پس باید واحدهای صنعتی ایجاد کند و فعالیتهای توسعهای را برای ایجاد فرصتهای شغلی برای مردم محلی ترویج کند.”
یک کامیون تک و تنها در جادهی خاکی بین مشخیل و نقطه صفر مرزی میرود ؛ چند سالی میشود که دیگر هیچ داد و ستدی بین ایران و پاکستان از این مرز انجام نمیشود.
گرد و غبار و ناامیدی
من اخیراً از شهرهای مرزی در مناطق رخشان و مکران بازدید کردم، جایی که پنج منطقه پاکستانی مرز ۹۰۹ کیلومتری با ایران دارند. علاوه بر این پنج منطقه مرزی، کل بلوچستان به نوعی به تجارت با ایران وابسته است. اما در طول این سالها، تجارت با ایران تقریباً در اینجا متوقف شده است، با وجود این واقعیت که هیچ فعالیت اقتصادی، صنعت، شغل و سایر منابع امرار معاش برای بلوچها در این منطقه وجود ندارد.
مشخیل که در غربی ترین نقطه بلوچستان واقع شده، شهر کوچک و پر از گرد و غباری است که در سال ۲۰۱۳ بر اثر زلزله ویرانگر ۷.۸ ریشتری آسیب دید. تا به امروز، این شهر ظاهری ویران دارد که این وضعیت با نبود جادههای منتهی به اینجا بدتر هم شده است.
برای رسیدن به مشخیل از شهر کویته، ابتدا باید حدود ۳۴۰ کیلومتر تا دالبندین، قلب منطقه چاغی، سفر کرد. سفر از آنجا به بعد تا مشخیل حدود سه ساعت طول میکشد و بیشتر مسیر، جادهای خاکی و ناهموار است. خودروهایی که مسافران را در این مسیر خاکی جابجا میکنند، معمولاً خودروهای دو سرنشینه هستند که انگار از گذشتههای دور به جا ماندهاند.
در زمان نگارش این مطلب، اعتصاب عمومی در شهرهای مختلف مرزی در مناطق رخشان و مکران بلوچستان در جریان است. اعتصابکنندگان به محدودیتهای تجارت مرزی و بسته شدن نقاط تجاری در امتداد مرز پاکستان و ایران اعتراض دارند. این اولین بار نیست که بازرگانان این منطقه اعتراض خود را ثبت میکنند. در واقع، این به یک پدیده روتین تبدیل شده است و مشخیل مدتی است که شاهد چندین اعتراض بوده است.
در گذشتهای نه چندان دور، بازرگانان محلی به مدت ۳۲ روز متوالی در بازار اصلی مشخیل با برپایی چادر اعتصاب، اعتراض کردند. وقتی مقامات توجهی نکردند، بازرگانان راهپیمایی طولانی از مشخیل به کویته را پیاده آغاز کردند. متأسفانه این اعتراض نیز بینتیجه ماند.
ریگی که یک فعال اجتماعی در مشخیل است، با شلوار و قمیض سفید و ریش، در خط مقدم اعتراضات در مشخیل بوده و خواستار بازگشایی تجارت با ایران است، زیرا جامعه اینجا کاملاً به آن وابسته است. او همچنین راهپیمایی طولانی از مشخیل به کویته را به همراه پسر ۱۱ سالهاش رهبری کرد. آنها به مدت هشت روز به همراه ۲۵ نفر دیگر از طریق جاده پیاده سفر کردند.
ریگی در دوران کودکیاش در مشخیل، شاهد فراز و نشیبهای تجارت با ایران بوده است: او میگوید: “اجداد من قبل از تقسیم شبه قاره با فارس (در ایران) تجارت میکردند. وقتی پاکستان به وجود آمد، اجداد من با حمل کالا با شتر با ایران تجارت میکردند.“
به تدریج، با قویتر شدن روابط تجاری بین دو کشور، شترها با موتور و موتورها با وسایل نقلیه جایگزین شدند. زمانی مرز باز بود و رفت و آمد نسبتاً آسان بود. ریگی که اکنون در دهه ۴۰ زندگی خود است، تعریف میکند: “در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶، خودم در تجارت با ایران دخیل بودم و میوه و برنج از پاکستان به ایران میبردم و در عوض مواد غذایی و کپسول گاز میآوردم. اما پس از حصارکشی مرز پاکستان و ایران در سالهای ۲۰۱۸-۲۰۱۹، تجارت متوقف شده است. اکنون هیچ تجارتی در مشخیل وجود ندارد.”
گذرگاه مزه سر در مشخیل زمانی به عنوان گذرگاه اصلی مرزی بین پاکستان و ایران بود و مردم اغلب پیاده از یک طرف به طرف دیگر میرفتند. اما مانند مبادلات تجاری، این مسیر نیز طی چند سال گذشته بسته شده است.
خالد بلوچ، یکی از ساکنان مشخیل، طی چهار سال گذشته نتوانسته دختر بزرگش را ببیند، زیرا او در آن سوی گذرگاه مزه سر زندگی میکند. قبلاً او مرتباً به ایران سفر میکرد تا با عزیزانش ملاقات کند. او میگوید: “ما از هر دو طرف مرز، از نظر اجتماعی و اقتصادی کاملاً از یکدیگر جدا شدهایم. پایانی برای این وضعیت دیده نمیشود و مشکلات ما در ماهها و سالهای آینده بدتر خواهد شد.“
در طول اعتصاب عمومی در مشخیل، همهی مغازهها تعطیل هستند: اوایل امسال، بازرگانان برای جلب توجه به وضعیت وخیم خود، راهپیمایی طولانی از مشخیل به کویته را آغاز کردند.
رخنهٔ نهایی/آخرین مرز
تالاپ یک شهر کوچک و سرسبز است که در بخش جنوبی مرز تفتان، تنها گذرگاه قانونی و رسمی پاکستان به ایران، در منطقهی چاغی واقع شده است. تالاپ تقریباً ۷۰۰ کیلومتر از کویته فاصله دارد، کمی بیش از ۵۰ خانه دارد و جمعیتی در حدود چند صد نفر دارد.
در اینجا مقامات ایرانی دیواری به طول ۳۲ کیلومتر در سمت خود از مرز ساختهاند که درجهت جلوگیری از ورود قاچاقچیان مواد مخدر، شبهنظامیانی که ایران را هدف قرار میدهند و مهاجرت غیرقانونی به ایران است. جالب است بدانید که منطقهی چاغی مرز مشترک مثلثی با ایران و افغانستان دارد که به دلیل دورافتادگیاش، مسیری محبوب برای قاچاقچیان مواد مخدر و قاچاقچیان انسان نیز هست.
در حالی که ایران یکطرفه این دیوار را ساخته، این کار باعث شده خیلی از خانوادههای بلوچ از هم جدا بیفتند؛ چه از نظر اقتصادی، چه اجتماعی و چه سیاسی. دلیلش این است که خیلی از بلوچها در ایران زندگی میکنند. استان سیستان و بلوچستان ایران، که بیشتر ساکنانش بلوچ هستند، از نظر مساحت یکی از بزرگترین استانهای ایران است.
ملیگرایان بلوچ با ساخت این دیوار مخالفت کردند و کشکول علی، رهبر سابق اپوزیسیون در مجلس بلوچستان، با اعتراض به ساخت این دیوار گفت که قبل از تصمیمگیری، نظر بلوچهای دو طرف مرز را جویا نشدهاند. او درست تشخیص داده بود که این دیوار برخلاف خواست مردم بلوچ ساخته شده است. وی همچنین قطعنامهای را در مجلس ایالتی برای رسیدگی به این موضوع ارائه کرده بود، اما هیچ کس در دولت فدرال به اقدام قانونگذاری او توجه نکرد. سعدالله بلوچ، یکی از ساکنان تالاپ، میگوید که از زمان ساخت دیوار، مشکلاتشان بیشتر هم شده: “ما کاملاً از برادرانمان که در آن سوی مرز در ایران زندگی میکنند، جدا افتادهایم. این دیوار به روابط دیرینه پایان داده. حتی نقطه صفر مرزی در تفتان هم برای تجارت بسته شده.است”
این دیوار همچنین تهدید قریبالوقوع خشونت را به همراه داشته است. سعدالله و دیگر ساکنان تالاپ از تیراندازیهای مرزی توسط نیروهای امنیتی ایران شکایت دارند. به گفته یکی از محلیها: “گاهی اوقات دامها و وسایل نقلیه ما توسط نیروهای امنیتی ایران مورد حمله قرار گرفتهاند. یک پهپاد مشکوک ایرانی نیز در اینجا در تالاپ سقوط کرد.” این موضوع سابقه دارد ؛ در سال ۲۰۱۷ مقامات پاکستانی یک پهپاد ایرانی را در پنجگور، یکی دیگر از مناطق مرزی با ایران در منطقهی مکران بلوچستان، سرنگون کردند.
مسئلهای که این مساله را بغرنج تر میکند این است که تالاپ دقیقاً در نزدیکی پروژهی مس و طلای سندک و پروژهی مس و طلای ریکو دیک قرار دارد. این پروژهها نتوانستهاند شغل و فرصتهای اقتصادی دیگری را برای مردم محلی فراهم کنند. سعدالله با ناراحتی میگوید: “اگر کشاورزی و دامداری در تالاپ نبود، ما از گرسنگی میمردیم. اما دولت بیتوجه است و فریاد ما شنیده نمیشود.”
تنها رها شده
سفر از شهر اصلی پنجگور به نقطهی مرزی چدگی در منطقهی مکران بلوچستان، که شامل سه شهرستان پنجگور، کِچ و گوادر است، سفری خستهکننده است. نقطهی مرزی چدگی که در نزدیکی رودخانهی مشخیل در پنجگور واقع شده، مانند بیشتر نقاط مرزی پاکستان و ایران در بلوچستان، متروکه به نظر میرسد. به لطف وضعیت اسفناک جاده، فاصلهی بین پنجگور و چدگی که تنها ۹۵ کیلومتر است ، اما بیش از ۲۰۰ کیلومتر إحساس میشود.
مانند مردم محلی در مشخیل، مردم پنجگور نیز داستانهای زیادی برای گفتن در مورد تجارت بین پاکستان و ایران در گذشته دارند. حاجی خلیل دهانی، بازرگان ساکن پنجگور، میگوید: “من قبلاً بدون هیچ مشکلی مواد خوراکی از ایران میآوردم. آن زمان، من تمام این اقلام را با یک خودروی پیکان ساخت ایران که در گذشتههای دور برای تجارت معروف بود، حمل میکردم. قبل از آن، ما نفت و مواد خوراکی را با موتورسیکلت روسی میآوردیم. با افزایش محدودیتها، مردم شروع به استفاده از وانتهایی مانند زامیاد کردند”.
تا چند سال پیش، دولت اقداماتی انجام داده بود تا تجارت مرزی را رونق بدهد. حتی شنیده شده که بعضی از مقامات دولتی چند بازارچه مرزی هم برای بیشتر شدن تجارت با ایران افتتاح کردند. اما با اینکه این بازارچهها باز شدند، خیلی زود خراب شدند و الان دیگر کار نمیکنند.مثلاً بازارچهی مرزی چدگی. دهانی با ناراحتی میگوید: “کاملاً متروکه شده. دوازده تا مغازهای که آنجا بود، همه بسته شدهاند.“
مشکلات اقتصادیای که به خاطر بسته شدن مرز به وجود آمده، مشکلات اجتماعی را هم بیشتر کرده. مردم چدگی هیچ امکانات اولیهای ندارند. نه بیمارستانی هست، نه مدرسهی درست و حسابی. با اینکه پدر و مادرها میخواهند بچههایشان به مدرسه بروند، بیشتر معلمها در شهرهای اصلی پنجگور هستند و به ندرت به مناطق دورافتادهی مرزی میروند که درس بدهند، برای همین هم مدرسههای چدگی تعطیل هستند.
گاهی اوقات، بر خلاف نقطهی صفر مرزی در مشخیل، گذرگاه چدگی باز میشود تا مقدار محدودی کالا از ایران بتواند وارد پنجگور شود. اما این به هیچ وجه برای تداوم هرگونه فعالیت اقتصادی طولانیمدت یا هرگونه امید به رونق کافی نیست.
جمیل بلوچ، یکی از ساکنان محلی، اضافه میکند: “ما همیشه از مقامات محلی خواستهایم که تجارت با ایران را به طور کامل باز کنند تا اقتصاد رو به موت پنجگور دوباره احیا شود. اما چه کسی به حرف ما گوش میدهد؟”
ناحیهای سرگردان
اما همانطور که قبلاً گفته شد، هزینهای که به دلیل این تعطیلیهای تجاری پرداخت میشود، فقط هزینهی اقتصادی نیست. خانوادهها از هم گسستهاند، روابط قطع شده و هویتها در سراسر استان به دلیل سیاستهایی که در این شهرهای مرزی وضع شده، از بین رفتهاند.
خاطرات مبهم دوران کودکیام از برخی از پسرعموها و دخترعمهام و خواهر بزرگ پدرم که فقط یک بار در کودکی در دالبندین در منطقهی چاغی با آنها ملاقات کردم، به یادم میآید. آنها در اواخر دهه ۱۹۹۰ از سیستان و بلوچستان ایران برای دیدار ما آمده بودند. هنوز هم اسم پسرعموهایم را به یاد نمیآورم.
عمهام اخیراً فوت کرد و هیچکس از خانوادهام در پاکستان، از جمله پدرم، نتوانست برای ادای احترام نهایی به روح آن مرحومه به ایران برود. این معضل مرزهاست ؛ مرزهایی که ما را از هم جدا میکنند، فقط ما را بیشتر و برای همیشه به فراموشی میسپارند.