میرهزار خان مری از مقاومت تا تفاهم، کتابی برای تحریف واقعیت بلوچستان

متأسفانه، این کتاب با نگاهی محدود نوشته شده است تا با استفاده از نام میر هزار خان مری که در سال 2021 درگذشت، راه را برای روایت دولت پاکستان هموار کند. باورنکردنی است که فرید که یکی از نویسندگان است ، ادعا می‌کند که در سال‌های آخر با میر هزار خان در ارتباط بوده است، اما این کتاب تقریباً به طور انحصاری به مصاحبه با نوه او متکی است نه خود او.
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دولت پاکستان همیشه از گفتن حقیقت درباره بلوچستان و مردم بلوچ اجتناب کرده است. وقتی صحبت از مشکلات بلوچستان می‌شود، روایت‌های رسمی، از جمله کتاب‌های درسی، از «خائنین» و «دستان پنهان» صحبت می‌کنند و بیشتر مشکلات را به گردن سرداران (سران قبایل) می‌اندازند.

حقیقت موضوع پنهان شده است تا مسئله واقعی ملی بلوچ‌ها تحریف شود. نمونه بارز آن کتاب اخیر با عنوان “میر هزار خان مری: از مقاومت تا تفاهم” نوشته عمار مسعود و خالد فرید است.

میر هزار خان مری یک فرمانده چریکی باتجربه بلوچ بود که در اوایل دهه 1960 زمانی که میر شیر محمد مری، معروف به بابو شرو، سومین شورش بلوچ‌ها علیه دولت پاکستان را آغاز کرد، به شهرت رسید. میر هزار خان در آن زمان یکی از فرماندهان او در تپه‌های بلوچستان بود.

پس از برکناری دولت ملی عوامی (NAP) در سال 1973 توسط دولت مرکزی ذوالفقار علی بوتو، اکثر رهبران ملی‌گرای بلوچ زندانی شدند. این امر منجر به چهارمین شورش بلوچ شد که عمدتاً توسط قبایل مری بلوچ انجام شد. میر هزار خان در جریان آن درگیری‌ها با دولت، در خط مقدم شورش بلوچ‌ها قرار داشت.

بعدها، سردار قبیله مری‌ها، نواب خیر بخش مری، و میر هزار خان به دلیل اختلافات شخصی با یکدیگرزاویه پیدا کردند. میر هزار خان مری در دهه 1990 به دولت تسلیم شد و پس از آن به دولت پاکستان وفادار ماند.

کتاب جدید درباره میر هزار خان مری، شورشی بلوچ، به جای ارائه یک تصویر واقعی و بی‌طرف از زندگی او، بیشتر به دنبال تحریف حقایق و ارائه روایتی است که به نفع دولت باشد.

متأسفانه، این کتاب با نگاهی محدود نوشته شده است تا با استفاده از نام میر هزار خان مری که در سال 2021 درگذشت، راه را برای روایت دولت هموار کند. باورنکردنی است که فرید که یکی از نویسندگان است ، ادعا می‌کند که در سال‌های آخر با میر هزار خان در ارتباط بوده است، اما این کتاب تقریباً به طور انحصاری به مصاحبه با نوه او متکی است نه خود او.

به عنوان مثال، یکی از عواملی که باعث شورش‌های بلوچ در پاکستان شده است، اختلاف بر سر منابع طبیعی بلوچستان است که ملی‌گرایان ادعا می‌کنند از بلوچ‌ها دریغ شده است. این موضوع از همان ابتدا یکی از اختلافات اصلی بین ملی‌گرایان بلوچ و دولت بوده است. با این حال، در این کتاب، سرداران و نواب‌ها به تنهایی مسئول شورش‌ها شناخته شده‌اند.

در مورد گاز سوئی، نویسندگان کتاب می‌نویسند که “بزرگترین گنج گاز در سال 1952 در سوئی بلوچستان کشف شد.” اگرچه آن‌ها اشاره می‌کنند که دیره بوگتی که  منطقه سوئی در آن واقع شده است ،خودش تا چند دهه بعد گاز دریافت نکرد، اما آن‌ها مسئولیت این امر را به گردن سردار فقید اکبر بوگتی می‌اندازند که به گفته آن‌ها حق امتیاز استخراج گاز از منطقه خود را دریافت می‌کرد. از طرفی آن‌ها ادعا میکنند که پس از مرگ اکبر بوگتی، وارثان او حق امتیاز را دریافت می‌کنند “که سالانه ارزش آن میلیاردها روپیه است.”

با این حال، آن‌ها تنها بخشی از حقیقت را ارائه می‌دهند. به عنوان مثال، نویسندگان ادعا می‌کنند “تأمین گاز از سال 1987 در سوئی در سطح محدودی آغاز شد و تا سال 2011 کل سوئی را پوشش داد.” این امر بسیار دور از واقعیت است. برای بوگتی‌های عادی در دیره بوگتی گازی وجود ندارد و منابع مکتوب فراوانی در مورد این موضوع یافت می‌شود. حتی کویته، پایتخت استان، آخرین بار در سال 1985 گاز دریافت کرد.

یک کتاب یا یک تحقیق باید دانش تازه یا اطلاعات جدیدی را منتقل کند که برای خوانندگان ناشناخته است، نه اینکه دوباره تکرارکننده شعارهای قدیمی باشد، مانند آن‌هایی که ریشه همه مسائل را سرداران و منافع شخصی آن‌ها می‌دانند.

مشکلات واقعی دیگری نیز در این کتاب وجود دارد. به عنوان مثال نواب خیر بخش با وجود اینکه یک رهبر ملی‌گرا بود،در عین حال رئیس قبیله مری ، یکی از بزرگ‌ترین قبایل بلوچ در بلوچستان نیز بود. در سلسله مراتب قبیله‌ای، رئیس قبیله عالی‌ترین مقام است و تصمیمات او نهایی است. به غیر از او، هیچ کس دیگری اختیار تصمیم‌گیری در امور قبیله‌ای و گردهمایی‌ها در حضور سردار را ندارد.

شگفت‌انگیز است که نویسندگان، که ظاهراً درک اساسی از نحوه عملکرد ساختار قبیله‌ای را ندارند، در فصل هفتم کتاب می‌گویند که میر هزار خان ریاست جرگه‌های قبیله‌ای را در حضور نواب خیر بخش مری بر عهده داشت. اما در مقابل یک سردار، دیگران افراد عادی هستند و باید از تصمیم اعلام شده توسط سردار پیروی کنند.

در دهه 1970، اگر نواب مری با جنگ مخالفت می‌کرد، هیچ قیامی در مناطق تحت سلطه مری در استان رخ نمی‌داد. خود نویسندگان نیز در فصل هشتم با گفته های خود تناقض دارند و می‌گویند که نواب خیر بخش نواب قبیله بود و تصمیمات او نهایی بود و هیچ یک از اعضای قبیله  مری‌ جرأت نمی‌کرد با او اختلاف نظر داشته باشد.

تناقضات زیادی در این کتاب وجود دارد. از جمله اینکه نویسندگان در فصل سیزدهم در مورد اختلافات بین نواب مری و هزار خان مری ادعا می‌کنند که در جریان یکی از انتخابات در کوهلو، اوضاع پس از ورود نواب مری وخیم‌تر شد. بنابراین هزار خان مری پیغامی برای نواب مری فرستاد تا ظرف 48 ساعت محل را ترک کند، در غیر این صورت عواقب خطرناکی در پی خواهد داشت.

کتاب ادعا می‌کند که با توجه به وخیم شدن اوضاع در کوهلو، نواب قبل از پایان 48 ساعت کوهلو را ترک کرد. این سؤال مطرح می‌شود: آیا می‌توان یک رئیس قبیله را تهدید کرد تا قلمرو قبیله‌ای خود را ترک کند؟ بدیهی است که خیر.

یک انسان‌شناس معروف آمریکایی که بیش از یک سال در میان مردمان قبیله  مری‌ زندگی کرد، نگرش بسیار قابل توجهی از احترام به سردار در جامعه مری‌ها یافت .Selig S. Harrison، محقق معروف آمریکایی، در کتاب خود با عنوان “در سایه افغانستان: ملی‌گرایی بلوچ و وسوسه‌های شوروی” می‌گوید:

 احترام به سردار به سطحی می‌رسد که “اغلب به تعظیم نزدیک می‌شود. به او ویژگی‌های جادویی و فرا انسانی نسبت داده می‌شود و شامل نگرش‌هایی است که در سایر نقاط خاورمیانه برای مقدسین و سایر مردان مقدس محفوظ است.” چگونه می‌توان این را با ادعاهای کتاب مورد بررسی تطبیق داد؟

نقطه اختلاف دیگر این است که پس از دوره دولت NAP در دهه 1970، نواب مری برای همیشه از سیاست پارلمانی کناره گیری کرد و رهبری جنبش ملی بلوچ را بر عهده گرفت. ما هیچ مدرک دیگری نداریم که نشان دهد او مانند ادعای کتاب، دوباره در انتخابات پارلمانی در کوهلو شرکت کرده است.

با این وجود، این کتاب حاوی برخی اطلاعات اولیه در مورد میر هزار خان مری، پیشینه خانوادگی او، جنگ اجدادش علیه بریتانیایی‌ها وشجره نامه قبیله‌ای او و غیره است.

همچنین به گروه لندن اشاره شده است که ممکن است برای بسیاری از خوانندگانی که با تاریخ شورش بلوچ در دهه 1970 آشنا نیستند، جدید باشد. اگرچه به آن گروه لندن می‌گفتند، اما رشید رحمان، روزنامه‌نگار برجسته که یکی از اعضای این گروه بود و به عنوان یک انقلابی چپ‌گرا در شورش دهه 1970 شرکت کرد، یک بار به این نویسنده گفت که همه اعضای آن از جمله خودش، برادر کوچکترش اسد رحمان، احمد رشید، نجم ستی و دیلیپ داس، که این گروه را تشکیل می‌دادند، فقط از لندن نبودند.

در حقیقت آن‌ها دانشجویانی از دانشگاه‌های مختلف بریتانیا مانند آکسفورد، کمبریج و موسسات طبقه کارگر در برادفورد بودند و به امید ایجاد یک انقلاب مارکسیستی به شورش بلوچستان پیوستند. بعدها، پس از “مبارزه مارکسیستی” خود، اکثر آن‌ها به روزنامه‌نگاران و نویسندگان شناخته شده‌ای تبدیل شدند.

نویسندگان این کتاب گروه لندن را در یک زمینه ناقص مورد بحث قرار داده‌اند و آن را به موضوع تامین مالی خارجی برای شورش بلوچ مرتبط کرده‌اند. در جاهای دیگر، کتاب همچنین تلاش می‌کند تا جنبش بلوچ را به عنوان یک جنبش با بودجه خارجی نشان دهد، با استفاده از “مدرک” اینکه میر هزار خان مری به همراه سایر مبارزان مری پس از شورش چهارم در افغانستان مستقر شده بود.

این کتاب تلاش کرده است تا مسئله بلوچ، به ویژه مبارزات دهه 1970 را از زمینه خود خارج کرده و تحریف کند. در این کار حتی زندگی خود میر هزار خان مری به عنوان بخشی از این جنبش به درستی ترسیم نشده است. آقای هزار خان مری سزاوار این است  که زندگی‌اش بدون تعصب و با در نظر گرفتن تمام حقایق لازم در مورد او مورد بازبینی و بررسی قرار گیرد.

حقیقت باید گفته شود. اما متأسفانه، حقیقت در پاکستان به کالایی کمیاب تبدیل شده است.

مقالات پیشنهادی:

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *