روابط آمریکا و پاکستان در دوران ترامپ

در مورد جنگ‌های پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، این جنگ‌ها به پاکستان تحمیل نشدند. آنها به اختیار خودشان به عنوان شریک، هم در جنگ افغانستان و هم در جنگ علیه تروریسم، وارد شدند. این همکاری در ازای مشروعیت بخشیدن به رژیم مشرف و دریافت کمک‌های اقتصادی و نظامی انجام شد. در حالی که رژیم مشرف از این همکاری سود برد، منافع ملی تنها به میزان محدودی تأمین شد. در واقع، می‌توان گفت پاکستان بیش از آنچه به دست آورد، از دست داد. به هر حال، نمی‌توان تمام تقصیرها را به طور کامل به گردن آمریکا انداخت.
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

با نزدیک شدن به دوران ریاست‌جمهوری ترامپ، روابط آمریکا و پاکستان نیاز به بازنگری دارد و باید از سوءتفاهم‌ها، نوستالژی و تعصبات احساسی فراتر رفته و به سمت رویکردی عمل‌گرایانه و مبتنی بر منافع حرکت کند.

لازم به یادآوری این نکته است که روابط آمریکا و پاکستان عادی است. آنچه عادی نیست، درک پاکستان از این رابطه است.

مادامیکه که این رابطه ، مهم اما دشوار دیده و درک میشود ، نیاز به «عادی‌سازی» دارد، به‌ویژه زمانی که رئیس‌جمهور جدیدی در آمریکا سوگند یاد می‌کند. در پاکستان نیز مانند بسیاری از نقاط جهان، نگرانی‌ها و ابهاماتی وجود دارد که دوره دوم ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ چه تأثیری بر رفتار و سیاستهای جهانی آمریکا خواهد داشت.
در طول چند دهه گذشته، احساسات زیادی در پاکستان، چه موافق و چه مخالف، به روابط این کشور با آمریکا گره خورده است. این موضوع باعث شده تا این رابطه به یکی از پرحاشیه‌ترین موضوعات تبدیل شود، اما رابطه بین پاکستان و ایالات متحده، با وجود اینکه بسیار مورد بحث و گفتگو قرار می‌گیرد و توجه زیادی را به خود جلب می‌کند، اما هنوز هم بسیاری از جنبه‌های آن به خوبی درک نشده است.

آنچه پاکستان نیاز دارد درک کند، این است که این روابط از کجا نشأت گرفته‌اند و در چه موقعیتی قرار دارند. در غیر این صورت، انتظارات غیرواقع‌بینانه یا ترس‌های بی‌دلیلی وجود خواهد داشت که می‌تواند بر کیفیت پاسخ‌های سیاستی دولتمردان پاکستان تأثیر بگذارد. واقعیت این است که روابط معامله‌محور آمریکا و پاکستان اکنون در دستان ترامپ معامله‌گر قرار خواهد گرفت. این موضوع اهمیت پایبندی به واقعیت‌ها را بیش از پیش آشکار می‌کند، زیرا رویکرد احساسی به این رابطه جوابگو نخواهد بود.

از دشمنی تا وابستگی

ترامپ قبل از اینکه برای هر کشوری کاری انجام دهد، می‌خواهد بداند آن کشور چه سودی برای آمریکا دارد. او به این جمله معروف اعتقاد دارد: «اول پولت را به من نشان بده.»

پاکستانی ها باید مراقب باشند که چه قول‌هایی می‌دهند و چرا این قول‌ها را می‌دهند و قطعاً نباید مانند گذشته، در تلاش برای جلب رضایت واشنگتن، زیاده‌روی کنند. این یعنی باید سعی کنند بفهمند که آمریکا و پاکستان در طول تاریخ چگونه با هم رفتار کرده‌اند و این رابطه از دیدگاه گروه‌های مختلف مردم پاکستان چگونه دیده می‌شود. نبود یک توافق ملی درباره این روابط، باعث می‌شود بیشتر در معرض سوءتفاهم قرار بگیرند.

عوامل زیادی بر درک مردم پاکستان از روابط آمریکا و پاکستان تأثیر می‌گذارند. مردم معمولاً نگاهی منفی و ضدآمریکایی به این رابطه دارند. اما رهبران سیاسی و مسئولان سیاست خارجی، که تا حدی به این رابطه وابسته‌اند و تا حدی هم با انتظارات غیرواقع‌بینانه‌ای که از گذشته به جا مانده و به آن دلبسته‌اند، نگاهی بیش از حد خوش‌بینانه دارند. علاوه بر این، نخبگان پاکستانی نیز شیفته غرب هستند.

در مورد رسانه‌ها و جامعه راهبردی (استراتژیک)، دیدگاه اکثریت ترکیبی از این دو نگاه است ؛ از یک سو ضدآمریکایی‌گرایی را حفظ می‌کنند و از سوی دیگر امیدوارند روزهای اوج روابط آمریکا و پاکستان دوباره زنده شود  و در نهایت، حامیان حزب تحریک انصاف (PTI) هستند که علاوه بر ضدآمریکایی‌گرایی رایج در میان عموم مردم، کینه خاصی نیز نسبت به واشنگتن دارند؛ چرا که معتقدند آمریکا در توطئه‌ای برای برکناری دولت عمران خان از طریق رأی عدم اعتماد نقش داشته است.

امید است  که درک دقیق‌تر و ظریف‌تر از این رابطه، به «عادی‌سازی» دیدگاه‌های مختلف درباره آن منجر شود زیرا این کار می‌تواند باعث شود دیدگاه عمومی کمی مثبت‌تر و انتظارات رسمی کمی واقع‌بینانه‌تر شود. با این اتفاق، فاصله بین دیدگاه مردم و مسئولان درباره این رابطه کمتر می‌شود، که برای موفقیت هر موضوع مهم سیاست عمومی ، بسیار حیاتی است.

اگرچه بسیاری از انتقادها نسبت به سیاست‌های آمریکا که پایه‌های ضدآمریکایی‌گرایی را تشکیل می‌دهند، درست هستند، اما اغلب اغراق‌آمیز یا بر اساس سوءتفاهم‌ها شکل گرفته‌اند. بیایید نگاهی به رابطه پرحاشیه آمریکا و پاکستان در دوران جهاد افغانستان در دهه ۸۰ بیندازیم. درست است که جهادگرایی ناشی از آن جنگ  به ویژه شاخه‌ها و گروه‌های منشعب از آن ، پس از آن فجایع زیادی در پاکستان به بار آورده است، اما باید به خاطر داشت که جهاد افغانستان یک پروژه مشترک بین آمریکا و پاکستان بود.

(پ .ن. :  منظور از جهاد افغانستان (Afghan Jihad) ، جنگ‌هایی است که در دهه ۱۹۸۰ میلادی در افغانستان اتفاق افتاد. در آن زمان، اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد و گروه‌های مجاهدین افغان با حمایت کشورهایی مانند آمریکا، پاکستان و برخی کشورهای عربی، به مقابله با نیروهای شوروی پرداختند. این جنگ به عنوان “جهاد افغانستان” شناخته می‌شود، زیرا مجاهدین آن را به عنوان یک مبارزه مذهبی (جهاد) علیه اشغالگران خارجی می‌دیدند.در این جنگ، آمریکا و پاکستان به طور مشترک از مجاهدین حمایت کردند. آمریکا از این جنگ به عنوان بخشی از استراتژی خود برای تضعیف شوروی استفاده کرد، در حالی که پاکستان نیز به دلایل امنیتی و استراتژیک از این فرصت استفاده کرد. اما پس از خروج شوروی از افغانستان، گروه‌های جهادی که در این جنگ شکل گرفته بودند، به تدریج به مشکلات امنیتی برای پاکستان تبدیل شدند و حتی برخی از آنها به گروه‌های تروریستی مانند طالبان و القاعده پیوستند.به طور خلاصه، جهاد افغانستان اشاره به جنگ دهه ۸۰ میلادی در افغانستان دارد که در آن مجاهدین با حمایت آمریکا و پاکستان علیه نیروهای شوروی جنگیدند، اما پیامدهای آن برای پاکستان و منطقه بسیار سنگین بود.)

پاکستان این امکان را داشت که پس از خروج شوروی و خروج آمریکا، ساختارهای جهادی را از بین ببرد. اما به جای این کار، تصمیم گرفت آنها را برای اهداف استراتژیک خود حفظ کند وپاکستان به تنها متولی این ساختار تبدیل شد اما نمی‌توان به طور منطقی ادعا کرد که آمریکایی‌ها همه این آشفتگی‌ها را برای پاکستان به جا گذاشتند تا آن را حل کند.

دولتمردان پاکستان باید با صداقت کامل سهم خود را در بی‌ثباتی‌هایی که تجربه کرده‌اند بپذیرند. آنها نمی‌توانند ادعا کنند که قربانی تروریسم هستند در حالی که همچنان از همه گروه‌های شبه‌نظامی حمایت می‌کنند. طالبان، چه خوب و چه بد، بخشی از همان شبکه هستند یا همانطور که گفته می‌شود، دو روی یک سکه‌اند. طالبان پاکستانی بدون طالبان افغان وجود نداشتند، و طالبان افغان نیز بدون حمایت پاکستان به جایی که امروز هستند نمی‌رسیدند. این حقیقت ناخوشایندی است که باید با آن روبرو شد.

در مورد جنگ‌های پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، این جنگ‌ها به پاکستان تحمیل نشدند. آنها به اختیار خودشان به عنوان شریک، هم در جنگ افغانستان و هم در جنگ علیه تروریسم، وارد شدند. این همکاری در ازای مشروعیت بخشیدن به رژیم مشرف و دریافت کمک‌های اقتصادی و نظامی انجام شد. در حالی که رژیم مشرف از این همکاری سود برد، منافع ملی تنها به میزان محدودی تأمین شد. در واقع، می‌توان گفت پاکستان بیش از آنچه به دست آورد، از دست داد. به هر حال، نمی‌توان تمام تقصیرها را به طور کامل به گردن آمریکا انداخت.

رمزنگاری بدون توطئه

در نهایت، به موضوع توطئه رمزنگاری می‌رسیم. واشنگتن برای نزدیک به هفت دهه با پاکستان، عمدتاً از طریق ارتش، ارتباط داشته و شناخت عمیقی از تحولات سیاسی داخلی این کشور دارد. هنگامی که تلاش برای برکناری دولت عمران خان از طریق رأی عدم اعتماد شدت گرفت، گمانه‌زنی‌های زیادی مطرح شد که نشان می‌داد نهادهای امنیتی همان‌طور که در تغییرات مکرر سیاسی از زمان احیای فرآیند دموکراسی در سال ۱۹۸۸ نیز نقش ایفا کرده بودند، در این جریان نیز نقش داشته‌اند  . این یک سناریوی آشنا بود و برای هیچ‌کس در پاکستان تعجب‌آور نبود.

(پ.ن.: “توطئه رمز” (cipher conspiracy) به یک ادعا یا گمانه‌زنی اشاره دارد که در آن برخی معتقد بودند آمریکا (واشنگتن) از طریق یک پیام رمزنگاری‌شده یا یک اقدام پشت‌پرده، در برکناری دولت عمران خان نقش داشته است. این اصطلاح احتمالاً به یک پیام دیپلماتیک یا ارتباط محرمانه اشاره می‌کند که در آن ادعا شده بود آمریکا از طریق فشارهای سیاسی یا دیپلماتیک، بر روند سیاسی پاکستان تأثیر گذاشته است.در واقع، عمران خان و برخی از حامیانش ادعا کردند که یک “سند رمز” (cipher) از سفارت آمریکا وجود دارد که نشان می‌دهد واشنگتن در تلاش بوده تا دولت او را برکنار کند. این ادعاها بخشی از روایت سیاسی در پاکستان شد و به عنوان یک “توطئه رمز” از آن یاد شد. البته این ادعاها از سوی آمریکا رد شده و بسیاری آن را یک نظریه توطئه می‌دانند.به طور خلاصه، “توطئه رمز” به ادعای نقش‌آفرینی پشت‌پرده آمریکا در تغییرات سیاسی پاکستان، به ویژه در برکناری عمران خان، اشاره دارد.)

پس چرا باید برای واشنگتن تعجب‌آور باشد؟ اگر تغییرات گذشته می‌توانست بدون رضایت، کمک یا تحریک واشنگتن رخ دهد، چرا این بار متفاوت بود؟ آیا آن زمان کسی آمریکا را مقصر می‌دانست؟ پس چرا حالا مقصر میدانند؟

اختلاف بین ژنرال باجوا و عمران خان، نتیجه ناگهانی یک دستور مستقیم از واشنگتن نبود. روابط میان دستگاه نظامی و دولت مدتی بود که در معرض دید عموم، رو به وخامت می‌گذاشت. از تجربه های گذشته قابل پیش بینی بود که چنین تنش‌هایی به کجا منجر می‌شود. آمریکایی‌ها نیازی به تکان دادن انگشت خود نداشتند زیرا ایالات متحده بدون دخالت مستقیم و آشکار در امور داخلی پاکستان، توانست به اهداف خود دست یابد.

به عبارت دیگر، آمریکایی‌ها با استفاده از ابزارهای نرم و غیرمستقیم مانند دیپلماسی، نفوذ و حمایت از گروه‌های خاص، توانستند تحولات مورد نظر خود را در پاکستان رقم بزنند. جریان به نفع آن‌ها در حال تغییر بود .از مدت‌ها قبل که دونالد لو، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، با اسد مجید خان، سفیر سابق پاکستان در آمریکا، دیدار کند ، برای واشنگتن مشخص شده بود که دشمن آن‌ها در حال کناره‌گیری است. به حدی که دونالد لو از حفظ ظاهر رسمی و مودبانه که در روابط دیپلماتیک مرسوم است، دست کشید و صبح روز بعد صراحتاً در مورد روابط آینده صحبت کرد.

اگر این بخشی از یک توطئه بود، آیا آقای لو واقعاً تا این حد صریح صحبت می‌کرد، به‌خصوص زمانی که دولت هنوز سقوط نکرده بود؟ به آن فکر کنید.

شکایات هواداران تحریک انصاف پاکستان قابل درک است، اما شک و تردید آن‌ها درباره نقش واشنگتن در برکناری عمران خان ناشی از درک نادرست نحوه عملکرد سیستم پاکستان است. اکنون پس از انتخاب مجدد ترامپ ، امید آن‌ها به مداخله آمریکا به نفع عمران خان، منعکس‌کننده سوءتفاهمی دیگر است.

واشنگتن به یک دلیل ساده مداخله نخواهد کرد: هیچ منافع حیاتی آمریکا در پاکستان در خطر نیست که توسط سیستم فعلی آسیب ببیند یا با حضور عمران خان به طور قابل‌توجهی بهتر تامین شود.

در هر صورت، آمریکایی‌ها می‌دانند که مداخله آن‌ها هیچ تأثیری نخواهد داشت. برای ایالات متحده، این یک موضوع جزئی و کم اهمیت است درصورتیکه برای سیستم سیاسی پاکستان، یک موضوع عمده محسوب میشود.

نمایندگان کنگره هم با نوشتن نامه‌هایی در مورد حمایت از حقوق بشر، در واقع به دنبال کسب محبوبیت در بین مردم هستند و می‌خواهند نشان دهند که به این موضوع اهمیت می‌دهند. اما آن‌ها نمی‌خواهند با این کار منافع اصلی کشورشان را به خطر بیندازند. بنابراین، این نامه‌ها بیشتر جنبه نمادین و تبلیغاتی دارند تا اینکه بخواهند تغییرات واقعی ایجاد کنند.

واقع ‌بینی

تلطیف فضای اسلام‌ستیزی برای درک بهتر حقیقت روابط آمریکا و پاکستان اهمیت زیادی دارد.

البته مردم پاکستان تعهد اخلاقی دارند که برخی سیاست‌های آمریکا، مانند حمایت طولانی‌مدت و غیراخلاقی واشنگتن از توسعه‌طلبی اسرائیل را محکوم کنند. هفتاد و پنج سال کمک‌های نظامی و مالی گسترده آمریکا، زیربنای قدرت ملی اسرائیل بوده است. در آخرین حمله اسرائیل به غزه، واشنگتن در کشتار بیش از 45000 غیرنظامی، عمدتاً زنان و کودکان، دست داشته است. حمایت سیاسی مطلق آمریکا، به‌ویژه حمایت آگاهانه آن در سازمان ملل متحد، اسرائیل را از پاسخگویی مصون نگه داشته و باعث تشویق به ارتکاب جرایم بیشتر و حمایت بیشتر آمریکا شده است.

متأسفانه پاکستان، به ویژه به دلیل کاهش نفوذ دیپلماتیک خود، در موقعیتی نیست که بتواند بر سیاست‌های جهانی واشنگتن تأثیر بگذارد. مانند دیگرکشورها، پاکستان نیز مجبور است با سیاست‌های آمریکا که با آن‌ها مخالف است، کنار بیاید و این کمک خواهد کرد تا دیدگاهی عاطفی و کمتر جانبدارانه نسبت به سیاست‌های آمریکا در قبال پاکستان داشته باشیم که بر اساس شایستگی‌های خود استوار باشد. رابطه آمریکا و پاکستان به همان اندازه که منفعت داشته ، به پاکستان آسیب نیز رسانده است، اما نمی‌توان تنها واشنگتن را مسئول آن دانست. این مشارکت بین رهبری آمریکا و پاکستان بود که منجر به سیاست‌هایی شد که برای پاکستان مضر بودند ودر حالی که مردم متحمل رنج شدند، اما رژیم‌ها از این روند سود برده‌اند.

همچنین به طور معمول در پاکستان اعتقاد بر این است که آمریکا شریکی غیرقابل اعتماد است. این تا حدودی درست است، اما عمدتاً نتیجه سیاست‌های داخلی و منافع جهانی آن است که اغلب با اولویت‌های محلی و منطقه‌ای متحدان کوچکتر آن در تضاد است. رابطه آمریکا با پاکستان بیشتر بر اساس فرصت‌طلبی و منافع آنی است تا یک تعهد بلندمدت و بیشتر بازتابی از ماهیت موقتی منافع آن در منطقه است.

در حالی که بخش‌هایی از جامعه پاکستان از روابط پرتنش با آمریکا ناراضی هستند، برخی از مقامات دولتی همچنان به گذشته‌ای می‌اندیشند که در آن روابط دو کشور بسیار نزدیک بود و پاکستان از حمایت مالی و نظامی آمریکا بهره‌مند می‌شد. این مقامات برای احیای آن روابط، اغلب به نقش بالقوه پاکستان در میانجی‌گری بین چین و آمریکا اشاره می‌کنند، اما این ادعا با توجه به واقعیت‌های کنونی ژئوپلیتیک چندان قابل باور نیست.درک بهتر این موضوع به ما کمک می‌کند که هنگام ارزیابی وضعیت کنونی روابط، از تکیه بر دوران اوج اتحاد در اوایل جنگ سرد به عنوان معیار اصلی خودداری کنیم. آن جهان دیگر وجود ندارد و پاکستان نیز دیگر همان کشور سابق نیست.

رابطه ای که هرگز استراتژیک نبود

امید به احیای روابط گذشته با آمریکا، با واقعیت‌های کنونی همخوانی ندارد. درک دقیق‌تر از این رابطه نشان می‌دهد که روابط ما با آمریکا هرگز به اندازه‌ای که تصور می‌شد استراتژیک نبوده و بازگشت به آن دوران طلایی ممکن نیست.از نظر تاریخی، این دو کشور در برخی مسائل متحد و در برخی دیگر متخاصم بوده‌اند. حتی در دوره‌هایی که به نظر می‌رسید کاملاً با هم همسو هستند، این رابطه برای آمریکا و پاکستان اهداف متفاوتی را دنبال می‌کردبه همین دلیل، اولویت‌های متفاوت دو طرف باعث می‌شد که هر کدام تنها بخشی از خواسته‌های خود را محقق کنند. همچنین عدم وجود منافع مشترک بلندمدت باعث شده است که رابطه دو کشور بیشتر به یک همکاری موقت و فرصت‌طلبانه شبیه باشد تا یک مشارکت استراتژیک پایدار.

این رابطه، که عمدتاً بر اساس منافع کوتاه‌مدت بنا شده بود، همواره با تناقضاتی روبرو بوده است؛ از جمله اختلافات در مسائل هسته‌ای و تعارض با روابط هر دو کشور با سایر قدرت‌های منطقه‌ای مانند چین و هند.

بهترین مثال برای نشان دادن تناقضات اخیر در روابط ، تحریم‌های جدیدی است که علیه برنامه موشکی پاکستان اعمال شده است. پاکستان و آمریکا دیدگاه‌های کاملاً متفاوتی نسبت به این برنامه دارند. پاکستان معتقد است که این برنامه برای امنیت خود در برابر تهدیدهای هند ضروری است و این دلیلی کاملا منطقی است. اما آمریکا ادعایی بی‌اساس مطرح کرده و گفته است که این برنامه تهدیدی برای امنیت خود آمریکا است. به نظر می‌رسد هدف آمریکا از این کار، تقویت موقعیت هند در منطقه و ایجاد مانع برای چین باشد و همچنین ایجاد تنش بیشتر برای دولت جدید آمریکا است.

یک رابطه اجتناب‌ناپذیر

قطع کامل رابطه با آمریکا غیرقابل تصور است. اقتصاد متزلزل و پر از بدهی پاکستان به کمک خارجی نیاز دارد، نه فقط از چین، کشورهای خلیج فارس و غرب، بلکه از موسسات مالی بین‌المللی که واشنگتن همچنان نفوذ قابل توجهی در آن‌ها دارد.

تمرکز اصلی دولتمردان پاکستان باید بر این باشد که اطمینان حاصل کنند همکاری آینده با واشنگتن با منافع ملی بزرگ‌تر پاکستان همسو است. این بدان معناست که ایجاد روابط اقتصادی و تجاری عادی و همچنین همکاری در چالش‌های امنیتی مشترک مانند مبارزه با تروریسم را تقویت کنند. آمریکا و پاکستان در استراتژی مبارزه با تروریسم نیاز به همکاری دارند  همچنین علاقه مشترکی به تثبیت اوضاع در افغانستان دارند.

عوامل ژئوپلیتیکی دیگری نیز وجود دارند. آمریکا مایل است به رشد نفوذ سیاسی و اقتصادی چین در پاکستان نظارت دقیقی داشته باشد و در عین حال اطمینان حاصل کند که اسلام‌آباد مرکزیت هند را در استراتژی هند-اقیانوس آرام خود تضعیف نکند.

برای رسیدن به این هدف، آمریکا نمی‌تواند فقط به پاکستان فشار بیاورد، بلکه باید با آن تعامل هم بکند. با توجه به سابقه ترامپ، بعید است که او مخالف این تعامل باشد اما باید احتیاط کرد. ترامپ فردی غیرقابل پیش‌بینی است و نمی‌توان با اطمینان گفت که او چه تصمیمی خواهد گرفت. افرادی که در دولت آمریکا مخالف چین هستند، ممکن است بخواهند سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای علیه چین و پاکستان اتخاذ کنند، اما به نظر نمی‌رسد که ترامپ به توصیه‌های آن‌ها خیلی توجه کند. او بیشتر خودش تصمیم می‌گیرد. بنابراین، هنوز خیلی زود است که بگوییم سیاست‌های آمریکا در قبال پاکستان در آینده چه خواهد بود.ما می‌توانیم فقط امیدوار به بهترین‌ها باشیم و در عین حال برای بدترین‌ها آماده شویم.

مقالات پیشنهادی:

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *