محمد علی جناح: قهرمان رنج کشیده

همان‌طور که استنلی وولپرت در کتاب "جناح پاکستانی" می‌نویسد: "افراد کمی مسیر تاریخ را به طور قابل توجهی تغییر می‌دهند. تعداد کمتری می‌توانند نقشه جهان را تغییر دهند. به سختی می‌توان به کسی اعتبار داد که یک کشور- ملت را ایجاد کرده است. محمد علی جناح هر سه کار را انجام داد.
این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

تصویر قائداعظم در جوانی

وقتی یک شهروند پاکستانی عادی به قائد اعظم ،محمد علی جناح فکر می‌کند، اولین کلمه‌ای که به ذهنش می‌رسد، پیروزی است نه تراژدی. او با تلاش در برابر موانع عظیم و با رهبری استثنایی خود، یک کشور مستقل و دارای اکثریت مسلمان به ما هدیه داد. با این حال زندگی او از تولدش در سال 1876 تا مرگش در سال 1948 با تراژدی‌های بسیاری همراه بود. او در مقاطع مختلف زندگی خود، بارها و بارها با موانع و شکست‌ها روبرو شد. اگرچه توانایی او در تحمل شوک‌های ناگهانی به او کمک کرد تا بر همه آنها غلبه کند اما اتفاقاتی که در طول سال‌ها رخ داد، زندگی او را به سمت یک تراژدی بزرگ سوق داد و سال‌های پایانی عمر او را تحت‌الشعاع قرار داد که البته این جنبه‌ای از زندگی آقای جناح است که با ستایش عمومی او در تضاد است و به اندازه کافی مورد بررسی قرار نگرفته است

 فقط ۱۳ ماه

احتمالاً بزرگ‌ترین تراژدی که آقای جناح متحمل شد، مدت زمان بسیار کوتاه او برای ساختن بزرگ‌ترین دستاوردش یعنی کشورپاکستان بود. پس از استقلال، آقای جناح تنها 13 ماه فرصت داشت تا طعم پیروزی را بچشد. آن هم با وضعیت سلامتی بسیار وخیم و درموقعیت زمانی فوق‌العاده آشفته. در بسیاری از کشورها، بنیانگذاران پس از استقلال، به شکل‌گیری و تحکیم هویت ملی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی جدید پرداختند.اگرچه مهاتما گاندی هفت ماه پس از استقلال هند ترور شد و هرگز سمت دولتی نداشت، اما جواهر لعل نهرو به مدت 17 سال به عنوان نخست وزیر هند خدمت کرد و تضمین‌کننده تداوم و ثبات پس از استقلال بود. شیخ مجیب‌الرحمان پس از تشکیل کشور بنگلادش تا اوت 1975 یعنی بیش از سه سال و نیم سمت خود را حفظ کرد و سپس ترور شد. D.S. Senanayake در سریلانکا از سال 1947 تا 1952 به عنوان اولین نخست وزیر این کشور فعالیت کرد. چند دهه قبل از آن ولادیمیر لنین انقلاب روسیه را رهبری کرد و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی عظیم را تأسیس و به مدت هفت سال از سال 1917 تا 1924 حکومت کرد. بیش از یک قرن پیش ، جورج واشنگتن 23 سال از 1776 تا 1799 پیشگام تاریخ آمریکا بود

در آمریکای لاتین، سیمون بولیوار خارق‌العاده که به عنوان بنیانگذار شش کشور مستقل ؛ ونزوئلا (زادگاهش)، کلمبیا (جایی که درگذشت)، اکوادور، بولیوی، پرو و پاناما  شناخته می‌شود، پس از تشکیل ونزوئلا در سال 1811، حدود 19 سال دیگر زندگی کرد. در آفریقا، جومو کنیاتا، اولین رئیس‌جمهور کنیا از سال 1964 تا 1978 به مدت حدود 14 سال در قدرت بود. در مصر، جمال عبدالناصر در سال 1956 تنها چهار سال پس از استقلال آن رئیس‌جمهور شد و به مدت 14 سال تا زمان مرگش در سال 1970 رئیس‌جمهور باقی ماند. در اوراسیا، ترکیه تحت رهبری مصطفی کمال آتاتورک از سال 1923 تا 1938 از “مرد بیمار اروپا” به یک نیروی جدید و پویا تبدیل شد. در اروپا، آلمان غربی از رهبری کنراد آدناور، صدراعظم به مدت 14 سال از سال 1949 تا 1963 بهره‌مند شد. شیخ زاید 33 سال از سال 1971 تا 2004 امارات متحده عربی را هدایت کرد. تقریباً در مدت مشابه، لی کوان یوو یک کشور کوچک را به یک قدرت جهانی تبدیل کرد ودر طی 31 سال، بین سال‌های 1959 تا 1990 سنگاپور را رهبری کرد. در همسایگی سنگاپور در بازه زمانی کمتر از نصف آن مدت، تونکو عبدالرحمان، اولین نخست‌وزیر مالزی از سال 1957 تا 1970 کشورش را در مسیری خوب و ثابت قرار داد. سوکارنو به عنوان اولین رئیس‌جمهور اندونزی 22 سال از سال 1945 تا 1967، 15000 جزیره را به هم پیوند داد. در چین، مائو تسه‌تونگ 27 سال، از سال 1949 تا 1976 بر فراز و نشیب‌ها غلبه کرد

اگر به هر یک از کشورهای فوق تنها 13 ماه زمان داده می‌شد، چه وضعیتی داشتند؟ قبل از بررسی دستاوردهای نهایی  محمد علی جناح، بیایید به سال‌های اولیه مبارزات شخصی او بازگردیم تا ریشه‌های موفقیت‌های بعدی‌اش را بهتر درک کنیم

ازدواج اجباری، آزادی‌های جدید

محمد علی جناح در سال 1893 زمانیکه فقط 16 سال داشت با Emi Bai ازدواج کرد زیرا این تنها شرط برای رفتن او به لندن بود که قرار بود درزمینه امور مالی و حسابداری آموزش ببیند و سپس برای کمک به رشد تجارت پدرش بازگردد . وتحمل دوری برای او دردناک بود زیرا مجبور شد عروس خود را برای یک غیبت طولانی سه ساله ترک کند، بدون اینکه حتی به طور سطحی او را شناخته باشد

در زمان حضورش در لندن، حقوق و تئاتر بسیار بیشتر از تجارت و امور مالی او را جذب کردند. حتی پس از قبولی در آزمون وکالت در کالج حقوقی لینکلن، تئاتر همچنان اشتیاق واقعی او باقی ماند. او حتی قراردادی با یک موسسه بازیگری برای تاتر امضا کرد. گفته می‌شود که آثارشکسپیر به ویژه نقش رومئو، او را مجذوب خود کرده بود. اما وقتی پدرش نامه‌ای دریافت کرد که در آن از برنامه‌های جدید و رادیکال پسرش مطلع شده بود، با عصبانیت شدید مخالفت کرد و او را مجبور به عقب‌نشینی از خواسته هایش کرد. خوشبختانه، موسسه بازیگری با او همراهی کرد و او را از تعهدات قرارداد خود که شامل سه ماه مهلت اطلاع‌رسانی بود، معاف کرد. سختی کنار آمدن با این چالش سه گانه، قطعاً او را به شدت آزار داد: از حسابداری خسته‌کننده اما سودآور به سمت شیفتگی به تئاتر و دنیای خیال، و سپس کنار آمدن با پیچیدگی‌های حقوقی. تنها تسلی ممکن، فرصت برای ارائه استدلال‌های قانونی دراماتیک و جذاب در دادگاه‌ها بود. پس از آن، دو ضربه دیگر به او وارد شد: خبر مرگ مادر مهربانش و همسرش که تنها در فاصله چند هفته از هم رخ داد. یکی، زنی که او را بسیار دوست می‌داشت؛ دیگری، زنی جوان که شناخت کمی از او داشت، اما مطمئناً مشتاقانه منتظر شناخت بیشتر او بود و شاید حتی عاشق او می‌شد. خبرهای دریافتی از کراچی آنقدر ناامیدکننده بود که به نظر می‌رسد محمد علی جناح تصمیم گرفت از شهر زادگاهش دور شود. تبعید خودخواسته او حداقل تا چهار دهه بعد ادامه یافت. توانایی تحمل رنج بدون بروز آشفتگی ظاهری، در این مرحله در او شکل گرفته بود. پوشیدن کت و شلوارهای گران‌قیمت ساویل رو و پرورش آرامشی آگاهانه و بی‌تفاوت برای تقلید از آن ویژگی اصیل انگلیسی، یعنی بی‌احساسی، ممکن است به پنهان کردن اندوه او کمک کرده باشد، اما نمی‌توانست آن را کاملاً از بین ببرد یا از حافظه‌اش محو کند

قبل از ترک لندن در سال 1896، او یک حساب بانکی در بمبئی افتتاح کرد و بلافاصله پس از ورود به آنجا، فعالیت حقوقی جدید و غیرقابل پیش بینی را با تعداد بسیار کمی مشتری آغاز کرد. این مبارزه تا زمانی که به طور اتفاقی به یک سمت قضایی فرعی منصوب شد، ادامه داشت. این فرصت به او امکان داد تا یاد بگیرد چگونه مسئولیت رسمی و مهم خود را به درستی انجام دهد. همچنین به تدریج منجر به موفقیت او در حوزه حقوقی به عنوان یک وکیل خصوصی شد

آغاز مسیر پر فراز و نشیب سیاسی

او خیلی زود وارد دنیای پر آشوب سیاست شد. از عضویت فعال در گروهی که خواهان خودمختاری هند بود تا جدایی از این گروه و مخالفت با رهبر پرشور آن، آنی بسانت، و سپس مخالفت با جنبشی که مسلمانان و هندوها را برای حفظ خلافت عثمانی متحد کرده بود، همگی موقعیت‌های دشواری بودند که او مجبور شد مواضع متضادی را در آن‌ها اتخاذ کند. این تغییرهای ناگهانی و مخالفت‌ها قطعا باعث ناراحتی و سردرگمی او شدند.

تکرار اختلافات با گاندی، به ویژه نگرانی فزاینده از این که جنبه‌های منفی دین از طریق فراخوان به جنبش عدم‌تعامل مدنی (که به درستی پیش‌بینی کرد که در نهایت با شکست مواجه خواهد شد) وارد گفتمان سیاسی می‌شود، اضطراب آقای جناح را تشدید کرد. شرکت در نشست پایان سال 1920 کنگره ملی هند در ناگپور که بیش از 14000 نماینده با صدای بلند او را به دلیل امتناع از خطاب کردن گاندی به عنوان “مهاتما” هو کردند، قطعاً به او ضربه سختی وارد کرد، زخمی که گذر زمان به تنهایی نمی‌توانست آن را التیام بخشد

ده سال آشوب، 1918-1928

از زندگی عمومی به زندگی شخصی، آقای جناح هم لحظات خوشی را تجربه کرد و هم با دغدغه‌های زیادی روبرو شد. ابتدا این دو تجربه به صورت جداگانه و سپس همزمان زندگی او را تحت تاثیر قرار دادند. او شیفته دختری به نام روتی پتیت شد که به گفته همه، از جمله خودش، زیباترین زن بود. روتی که پیرو دین زرتشت بود، تقریباً نصف سن آقای جناح را داشت. به همین دلیل، او مجبور شد تا هجده سالگی روتی منتظر بماند تا بتواند با او ازدواج کند. ازدواج آن‌ها باعث شد روتی از خانواده، دوستان و جامعه‌ای که در آن بزرگ شده بود، جدا شود. در طول ده سال زندگی مشترک، آن‌ها لحظات هیجان‌انگیزی را تجربه کردند و به بسیاری از محدودیت‌ها پایان دادند. اما در عین حال، جدایی‌های طولانی‌مدت و دوری از هم، باعث رنج و اندوه بسیاری برای آن‌ها شد

با وجود اینکه آقای جناح به دنبال هدفی بزرگ و مهم، یعنی استقلال کشورش بود و در عین حال به کار حقوقی خود نیز مشغول بود، آیا ممکن بود احساس گناه او را آزار داده باشد؟ اجساس گناه از اینکه نمی‌توانست وقت بیشتری را با همسرش بگذراند و به عشق بی‌دریغ او پاسخ دهد. او می‌دانست که روتی برای او فداکاری‌های بزرگی کرده است، اما خودش تقریباً هیچ چیزی را فدای او نکرده بود. این نابرابری در رابطه، او را آزار می‌داد. روتی که به دلیل این بی‌مهری‌ها به قرص و دارو پناه برده بود، روز به روز وضعیت بدتری پیدا می‌کرد. در حالی که آقای جناح به دنبال محبوبیت بیشتر در میان مردم بود، همسرش در حال فرو رفتن در تاریکی بود. از آنجا که آقای جناح همیشه ظاهر آرامی داشت و در مورد زندگی شخصی‌اش صحبت نمی‌کرد، شاید هیچ‌وقت نتوانیم به طور دقیق بدانیم که در دل او چه می‌گذشت

رنج او بسیار عمیق بود. او تا آخرین لحظات زندگی‌اش، یعنی زمانی که در فوریه ۱۹۲۹ روتی را در آرامگاه ابدی‌اش گذاشت، از این مصیبت رنج برد. فقدان روتی، او را در دریایی از پشیمانی فرو برد. خلائی‌ که روتی در زندگی او ایجاد کرده بود، با هیچ چیز پر نمی‌شد. حتی عشق و همراهی خواهرش فاطمه هم نتوانست این خلاء را پر کند. عجیب‌تر این بود که سال‌ها بعد، وقتی دخترش دینا خواست با یک فرد زرتشتی ازدواج کند، او مخالفت کرد. در حالی که خودش زمانی چنین تصمیمی گرفته بود. انگار تازه متوجه شده بود که پدر بودن برای یک ملت، خیلی آسان‌تر از پدر بودن برای یک دختر است

افق جدید

پس از آنکه کنفرانس‌های میزگرد لندن به نتایج موفقی نرسید و او اوایل یا اواسط دهه ۱۹۳۰ به همان شهر تبعید شد، مجبور شد تا سال ۱۹۳۷ تصمیمی سرنوشت‌ساز بگیرد. اویا باید بین ادامه تلاش برای ایجاد یک نهاد واحد جدید در جنوب آسیا که بتواند استان‌های هندو و مسلمان تحت حکومت بریتانیا را با ۵۶۵ ایالت شاهزاده ای ادغام کند، یا انتخاب مسیری که ممکن است در نهایت به سرزمین مادری جداگانه و دارای اکثریت مسلمانان منجر شود، یکی را انتخاب کند. در نهایت با پذیرش این واقعیت در ذهن خود که تمام آرزوهای صادقانه او برای حفظ وحدت مسلمانان و هندوها در برابر لجاجت حزب کنگره در به رسمیت شناختن واقعیت مسلمانان به عنوان یک وضعیت ملی متمایز و نه فقط یک اقلیت مذهبی، توهمی بیش نبوده است، محمد علی جناح باید آشفتگی درونی شدیدی را تجربه کرده باشد. او مجبوربود رویای دیرینه‌اش از همزیستی مسالمت‌آمیز دو جامعه کاملاً متفاوت که با احترام متقابل ،حقوق و مسئولیت‌های یکدیگر را رعایت می‌کردند و بیش از سی سال با جدیت برای تحقق آن تلاش کرده بود را رها میکرد. تغییر لباس شخصی آقای جناح در سال 1937 در نشست مسلم لیگ در لکنو، احتمالاً بیش از صرفاً یک تغییر لباس بود. برای نزدیک‌تر کردن چهره خود، که غربی به نظر می‌رسید، به تصویر عمومی ایده‌آل یک مسلمان بومی، او کمد لباس خود را که شامل کت و شلوارهای انگلیسی شیک و پاپیون بود، تغییر داد و به آن شروانی‌ها/اچکان‌ها و شلوارهای شرقی شیک اضافه کرد و در نهایت با کلاه مخصوصی که به نام خود او نامگذاری شد، آن‌ها را تکمیل کرد

یک معضل حل نشده

در ده سال بعدی زندگی وی، جناب جناح حزب مسلم لیگ را از یک حزب نخبه‌گرا به یک حزب مردمی تبدیل کرد و سازماندهی گسترده‌ای در سطح منطقه‌ای ایجاد نمود. این تلاش‌ها منجر به پیروزی قاطع حزب در انتخابات سال 1946 شد. اما در همین حال، او با پرسش دشواری روبرو بود: چگونه می‌توان با ایجاد پاکستان، امنیت مسلمانانی که در مناطق هندو نشین زندگی می‌کردند را تضمین کرد؟

برخی معتقد بودند که حضور غیرمسلمانان در پاکستان می‌تواند به عنوان تضمینی برای امنیت مسلمانان در سایر مناطق عمل کند. اما با آغاز آشوب‌ها و درگیری‌های مذهبی در سال 1947، این نظریه به شدت مورد تردید قرار گرفت. نگرانی جناب جناح از این وضعیت بسیار فراتر از آنچه او علناً بیان می‌کرد بود و بدترین اتفاقات هنوز در راه بود

تهمت و خشونت

آقای جناح، که به بیان دیدگاه‌های متفاوت با اکثریت عادت داشت، از لقب تحقیرآمیز “کافر اعظم” که مخالفانش به او داده بودند، بسیار ناراحت شد. این که این لقب توسط هم‌کیشان مسلمانش که با ایجاد پاکستان مخالف بودند به کار برده می‌شد، رنج او را دوچندان می‌کرد. با وجود اینکه او با شجاعت به مقابله با تلاش برای ترورش پرداخت، اما ترس از نفرتی که موضع سیاسی‌اش برانگیخته بود، او را بسیار آزار می‌داد

با سرخوشی و عذاب

قائد اعظم با اکراه طرح‌های عجولانه و ناقصی را پذیرفت که لرد مونت‌باتن، آخرین نایب‌السلطنه هند، تحمیل کرده بود. این طرح‌ها که در سوم ژوئن ۱۹۴۷ ارائه شدند، تنها ده هفته فرصت برای ایجاد دو کشور جدید و استقلال تا اواسط اوت همان سال قائل بودند. با وجود نگرانی‌های فراوان، قائد برای حفظ آرامش و رهبری مردم، این طرح‌ها را پذیرفت. در همین حال، کشتارهای خونین و آوارگی گسترده مردم آغاز شده بود. امتناع مونت‌باتن از اعزام نیروهای بریتانیایی برای حفظ امنیت، صبر و تحمل قائد را به شدت مورد آزمایش قرار داد. در حالی که سلامت رهبر مسلمانان رو به وخامت می‌گذاشت، فشار برای ایجاد دو کشور جدید در مدت‌زمان بسیار کوتاهی، او را در شرایط دشواری قرار داده بود. این مسابقه با زمان، در حالی که خشونت‌ها در شبه‌قاره هند شدت می‌گرفت، به اوج خود رسیده بود

با آزادی، خستگی و خشم

در آن شب، ضعف جسمانی قائد به وضوح نمایان بود. در میهمانی باشکوهی که در اقامتگاه فرماندار کل کراچی برگزار می‌شد، او با وجود بیماری، مجبور بود به عنوان میزبان حضور یابد. در اوج این مراسم، قائد به ناچار به دستیار خود دستور داد تا به نایب‌السلطنه اطلاع دهد که باید هرچه زودتر آنجا را ترک کند. مونت‌باتن که به نظر می‌رسید از این مراسم لذت می‌برد، با بی‌توجهی به وضعیت جسمانی قائد، به جشن ادامه می‌داد. سرانجام، مونت‌باتن مجبور شد مراسم را ترک کند تا برای جشن استقلال هند آماده شود

عکسی که از قائد و فاطمه جناح در آن شب گرفته شد، تصویری دردناک از او به نمایش گذاشت. قائد لاغر و نحیف شده بود و در حالی که اخبار خشونت‌های فزاینده در پنجاب او را رنج می‌داد، با تمام توان تلاش می‌کرد تا به مسئولیت‌های خود عمل کند

شادی کوتاه‌مدت استقلال با اعلام تلخ و ناگهانی تقسیم‌بندی مرزی رادکلیف، که مونت‌باتن به عمد به تأخیر انداخته بود، به پایان رسید. اختصاص ناحیه فروزپور به هند، با نادیده گرفتن حقوق اکثریت مسلمان در گرداسپور و فراهم کردن دسترسی زمینی هند به کشمیر، وضعیت قائد را وخیم‌تر کرد. این تصمیم ناعادلانه که در تضاد با توافق قبلی همه طرف‌ها مبنی بر پذیرش بدون چون و چرای مرزهای جدید بود، خشم و ناامیدی قائد را برانگیخت و اوضاع را در شبه‌قاره پیچیده‌تر کرد

سه‌گانه‌ی وحشتناک

از چهاردهم اوت 1947 تا یازدهم سپتامبر 1948، تقریباً همزمان، سه تراژدی تلخ که سیزده ماه پایانی زندگی او را تعریف کردند، رخ داد

اول: افزایش شدید فشارها و خونریزی‌های شدید، کمبود سرپناه برای میلیون‌ها آواره، امتناع مغرضانه هند از پرداخت سهمیه بودجه، تجهیزات و تسلیحات توافق‌شده پاکستان، تقلب در الحاق کشمیر به هند توسط مهاراجه و وقوع درگیری‌های مسلحانه در دره کشمیر

دوم: ناتوانی همکارانش در کابینه و مسلم لیگ علی‌رغم صداقت و فداکاری آن‌ها در ارائه کارایی، خلاقیت و نوآوری استثنایی که درآن شرایط ضروری بود

سوم: کاهش تدریجی و مداوم استقامت و انرژی او، حتی در حالی که او با وجود استرس شدید به پیشاور، داکا، لاهور و همچنین برای شرکت در رویدادهای مهم در کویته و کراچی سفر می‌کرد

مصرف 50 نخ سیگار در روز بمدت طولانی ، سلامت محمد علی جناح را به شدت تضعیف کرده بود. حتی سفر به زیارت و کویته و مراقبت‌های پزشکی نیز نتوانستند روند وخیم شدن بیماری او را متوقف کنند. در نهایت، در سپتامبر 1948، وضعیت جسمانی قائداعظم به حدی وخیم شد که سفر او به کراچی به صورت کاملاً محرمانه انجام شد. این در حالی بود که او دستور داده بود تا سفرش به مقامات اطلاع داده نشود

رازآلود بودن این سفر و همچنین حذف بخش‌هایی از خاطرات پزشک معالج قائداعظم بنام سرهنگ الهی بخش توسط دولت، پرسش‌های بسیاری را بی‌پاسخ گذاشته است. آیا ما میتوانیم پرده از این رازها برداریم؟

آقای جناح در فرودگاه موریپور تنها با استقبال دبیر نظامی خود، یک آمبولانس و یک کادیلاک مواجه شد. فرماندار کل مجبور شد در گرمای طاقت‌فرسا از هجوم مگس‌ها رنج ببرد، زیرا آمبولانس پس از طی مسافتی کوتاه خراب شد. تقریباً یک ساعت طول کشید تا آمبولانس دیگری بیاید

در آخرین لحظات زندگی، جناح تنها و رها شده، در کشوری که با خون دل به وجود آورده بود، رنج می‌برد. یکی از بزرگ‌ترین مردان تاریخ، بی‌دفاع و در میان مشکلات، آخرین نفس‌های خود را در کشوری که خود او آفریده بود، می‌کشید

اگرچه قائد تنها ۱۳ ماه پس از ایجاد معجزه پاکستان زنده ماند، اما از بسیاری از کسانی که پس از استقلال کشورشان عمر طولانی داشتند، پیشی گرفت. همان‌طور که استنلی وولپرت در کتاب “جناح پاکستانی” می‌نویسد: “افراد کمی مسیر تاریخ را به طور قابل توجهی تغییر می‌دهند. تعداد کمتری می‌توانند نقشه جهان را تغییر دهند. به سختی می‌توان به کسی اعتبار داد که یک کشور- ملت را ایجاد کرده است. محمد علی جناح هر سه کار را انجام داد

مقالات پیشنهادی:

Leave a Comment

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *